تن برای عاشقی تبدار باشد بهتر است
بین ما این خانه بی دیوار باشد بهتر است
دوستت دارم اگر چه واژه ی خوبی است لیک
بیشتر اما چو در رفتار باشد بهتر است
زلف خود را پهن کن بر صورتم دارم بزن
گردن عاشق اگر بر دار باشد بهتر است
ناز آهویی چو تو جای خودش دارد ولی
بوسه از روی تو بی اصرار باشد بهتر است
تایش مهتاب بر رویش، سرش بازوی من
لذتی دارد ولی بیدار باشد بهتر است
هر کسی را قدرت پاشیدن هر رایطه است
آدمی را فکر اگر معمار باشد بهتر است
دوش گفتم شیخ ، راه وصل خیلی مشکل است
گفت فرزندم اگر دشوار باشد بهتر است
می نوازد روح را گردش به هر جایی ولی
هر سفر بر هر کجا با یار باشد بهتر است
من درختى خشك و بى بارم كه پايش آب نيست
آسمانم گرچه در شبهاى من مهتاب نيستدوستت دارم ولى از ترس پنهان مى كنم
تازگيها عاشقى در بين مردم باب نيستكاش يك شب باز مهمانم شوى، باور كنم
اين كه مى بينم تويى ليلاى زيبا، خواب نيست
مثل فرهادم ولى من تيشه بر دل مى زنم
خوب مى دانم كه او اندازه ام بى تاب نيست
عاقبت يك روز من هم دل به دريا مى زنم
در مرامِ پاكبازان ترسِ از سيلاب نيست
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست
ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات"
قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست
می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد
پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست
اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو
قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست
من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم
پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست