عشق اگر با تو بیاید به پرستاری منشب هجران نکند قصد دل آزاری منروزگاری که جنون رونق بازارم بودتو نبودی که بیایی به خریداری منبرگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزانباغبان نیز نیامد پی دلداری من....


درین محاکمه تفهیم اتهام ام کنسپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کناگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،تو با سیاست ابروی خویش رام ام کنبه اشتیاق تو جمعیتی ست در دل منبگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کنشهید نیستم اما تو کوچه ی خود رابه پاس این همه سرگشتگی به نام ام کنشراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...اگر که باب دلت نیستم حرام ام کنلبم به جان نرسید و رسید جان به لبمتو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن