مادر
اي لطيف ترين گل بوستان هستياي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد گاهِ بيماري ام، طبيبي بودي که دردم را مي شناسد و درمانم مي کند گاهِ اندرزم، حکيمي آگاه که به نرمي زنهارم دهد گاهِ تعليمم، معلمي خستگي ناپذير و سخت کوشکه حرف به حرف دانايي را در گوشم زمزمه مي کندگاهِ ترديدم، رهنمايي راه آشنا که راه از بيراهه نشانم دهد مادر تو شگفتي خلقتي، تو لبريز از عظمتيتو را سپاس مي گويم و مي ستايمت