نَه همین لباس زیباست نشان آدمیت
![]()
در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه میکرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود . بادکنک فروش برای جلبتوجه، یک بادکنک قرمز را رها کرد سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد . بادکنکها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند . پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود . پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا اگر بادکنک سیاه را هم رها میکردید آیا بالا میرفت ؟مرد بادکنک فروش لبخندی به پسرک زد و با دندان ، نخ بادکنک سیاه را برید و بادکنک را رها کرد . بادکنک سیاه به طرف بالا اوج گرفت . پس از لحظاتی بادکنک فروش گفت : " پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک میشود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد" .
پسرم چیزی که باعث رشد آدمها میشود ظاهر آنها نیست، رنگ ها و تفاوتها ، مهم نیستند، مهم درون انسان ها است ، چیزی که در درون انسان است تعیین کننده مرتبه و جایگاه اوست . هر قدر تفکرات و اعمال ارزشمندتر باشد ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب انسان میشود .
تن آدمی شریف است به جان آدمیتنَه همین لباس زیباست نشان آدمیت