با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجحرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراجای موی پریشان تو دریای خروشانبگذار مرا غرق کند این شب مواجیک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیمیک آه کشیدیم و رسیدیم به معراجای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپردهجز عشق نیاموختی از قصه حلاجیک بار دگر کاش به ساحل برسانیصندوقچه ای را که رها گشته در امواج