دل من
از پس شیشه ی عینک استاد
سرزنش واربه من می نگرد
گوییا از چشم من می خواند
که چه ها دردل من می گذرد
مبصرامروز چو اسمم راخواند
بی خبربانگ زدم غایب!!!!!!!!!!!!!
رفقایم همگی خندیدند
ولی انهانمی دانستندکه من ان جایم ودل جای دگر
دل آنها در پی درس وکتاب
دل من درپی چیزهای دگر
میخواهم بدانی....
شاید خدا داند در دل ما چه ها میگذشتدیگر خیالی نیست
وقتی دلیل های بودنم کم می شود
دیگر مرا مجالی نیست
می خواهم بدانی همین نزدیکی ها
در همین راستا . .
آری ، من خیلی تنهــــــــــــــــــام