ابلیس

می گویند ابلیس، زمانی نزد فرعون آمد در حالیکه فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و می خورد، ابلیس به او گفت: آیا هیچکس می تواند این خوشه انگور را به مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس با شیوه مخصوص خودش (
جادوگری و سحر) آن خوشه انگور را به دانه های مروارید تبدیل کرد.
پس فرعون تعجب کرد و گفت: آفرین بر تو که استاد و ماهری.
ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت: مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت چگونه دعوی خدایی می کنی؟




بهلول وهارون الرشید


يك روز هارون الرشيد و بهلول به حمام رفتند. در ضمن شستشو هارون از بهلول

پرسيد:اگر من برده بودم تو به چه قيمتي حاضر ميشدي مرا بخري ؟ بهلول فكري كرد

و پاسخ داد:10دينار!!!!

هارون داد زد:چه مي گويي مردك ديوانه!!!!!قيمت لنگي بر كمر بسته ام از10 دينار






بيش تر است!!


بهلول خنديد و گفت:منظور من هم قيمت لنگ توست و گرنه خودت 1 دينار هم ارزش


نداري!!!!