در مسلخ عشق جز نکو را نکشندروبه صفتان زشت خو را نکشندگر عاشق صادقی، زکشتن مهراسمردار بود هر آنکه او را نکشندچه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدیچه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدیخلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکنخدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدیبرای ما که خسته ایم نه؛ ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدیتمام طول هفته را به انتظار جمعه ام