وزارت پرورش انسانیت!
مهربان باشیم
خیلی وقت ها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبه رو شدم.
چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن، نادانسته های یک کودک بی دفاع، مورد قضاوت دانسته های معلم قرار می گرفت.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم، نه با درست هایم.
اگر ده ها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آن ها می گذشت؛ اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد، غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است، داشته ها و توانایی هایم نیست، بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.
آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم، اما ...
بعدها وقتی به برادر کوچک ترم دیکته می گفتم، همان گونه قضاوت کردم که با من شد و حتّی بدتر.
آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوت های غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی و معرفت و محبت دیگران می گذریم، اما با دیدن کوچک ترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهم تری از نوشتن به من می آموخت.
این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلط های دیگران خط نکشم.
بله، این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم، خوبی هاشان را ورق ورق مرور کنم!
واقعا با فرزندم دیکته کار نکردم و برای غلط های املاشم که معلم می گرفت، وقتی ناراحت می شد، بهش می گفتم اینا توی اون همه چیزی که بلدی هیچه ......فقط اینا رو هم یاد بگیر...
کاش آموزش و پرورشمون اول پرورش می داد و بعد به خودی خود آموزش هم کنارش می اومد...
کاش اسمش می شد وزارت پرورش انسانیت....کااااااش!!