دعا کن گندمت آرد شود!

درویشی بار گندم خویش به آسیاب برد. آسیابان که بیوه زنی بود، گفت:

دو روز دیگر آردها آماده است.
درویش با لحنی آمرانه گفت: گندم مرا زودتر آرد کن، وگرنه دعا می کنم خرت (که سنگ آسیاب را می‌چرخاند) تبدیل به سنگ شود!
زن (آْسیابان) در جواب گفت: اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن!

ای کاش ملّتی که برای همه آرزوی مرگ می‌کند، برای خوشبختی خویش نیز دعایی بکند!!!