ای بر سَریر مُلک اَزل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا
تنها تویی که هستی و غیر از تو هیچ نیست
ای هرچه هست و نیست به تنهاییات گوا
کشتیشکسته، دست ز جان شوید، از تو نه
آنجا که عاجز آمده، تدبیر ناخدا
آنجا که دست هیچکسش نیست دستگیر
مسکین دل شکسته، تو را میکند صدا
ای جذبه محبت تو مِحور وجود
بیجود جذبههای تو، اجزا ز هم جدا
یارب تجلّی تو، به غیب و شهود چیست
جز جان و تن نواختن از هدیه هدی
ورنه به کبریای تو نبود عیارسنج
نه زهد ابناَدهم و نه کفر بوالعلا
یارب به بنده چشم و دلی ده خدایبین
تا عرش و فرش آینه بیند خدانما
یارب به کشور سخنم شهریار کن
ای خسروان به خاک درت کمترین گدا
(شهریار)