تنهایم اما...دلتنگ آغوشی نیستم...خسته ام ولی به آغوشی نمی اندیشم...چشمانم تر هستند و قرمز...ولی رازی ندارم...چون مدتهاست دیگر کسی را (خیلی)دوست ندارم...
تنهایم اما...دلتنگ آغوشی نیستم...خسته ام ولی به آغوشی نمی اندیشم...چشمانم تر هستند و قرمز...ولی رازی ندارم...چون مدتهاست دیگر کسی را (خیلی)دوست ندارم...
تنهایم اما...دلتنگ آغوشی نیستم...خسته ام ولی به آغوشی نمی اندیشم...چشمانم تر هستند و قرمز...ولی رازی ندارم...چون مدتهاست دیگر کسی را (خیلی)دوست ندارم...درد مـــــن چشمـــــانـــی بــــودکــه بــه مــن اشکــ هدیـــه میــــداد !
بــه دیگــــران چشمــــــــکــ ـ ـ ـــ!برای خــودم . . .مـَـردی شـُـده امبــی صــدا گــریــه مــیــکــنــمایــن روزهــا در ســکــوتِ ســرســخــتِ دنــیــامـُـواظــبــمبــاش . . .قــَـلــبـَـم . . .
هـَـنــوززنــانــه مــی تــپــد...
چه احساس قشنگیه .. وقتی وجود عزیزی رو کنارت حس کنی دستاشو تو دستت بگیری باهاش قدم بزنی صداش رو بشنوی بودن اش رو در کنارت لمس کنی ......
چه احساس نازنین و شیرینیه ..... روبه رو با کسی که دوسشداری بشینی چشاش رو نگاه کنی .. تا عمق وجودت از یه گرمای عجیب آب بشه !! قلبت پر تپش بشه ... انگار داره از سینه کنده می شه !! چه احساس عجیبیه .. وقتی بخوای با انگشتات صورتشو حس کنی با موهاش بازی کنی خدای من .. باور کردنی نیست ... اونی که می خوای .. دوسش داری .... عاشقی ... کنارت باشه ... باهات باشه .. هم راهت ... هم پات باشه .... باور کردنی نیست ... وجودتو حس می کنم ... ولی پیشم نیست...!!! خدایا این حسو ازم نگیر...
به دوستی دوستان مهربان سوگندبه آن نمک که خوردی، به بوی نان سوگندگله نمي كنم از بد عهدي ايامبه عهد و وفاداري دوستان سوگنداگر چه نارفيق مرا هزار خنجر زدبه دست يا علي تا پاي جان سوگندگذشتهها گذشت و اين نيز بگذردبه اشك و نالهي عاشقان سوگنددلم نشان ز تو دارد، تو اي رفيق شفيقخدا خودش گواه، به اين نشان سوگند
روزگـــاری دیــده در دیــدار یاری داشتیم بـــودن و دیــدار او را دائمــی پنداشتیــمغرق شادی ها شدیم و غافل از ایام هجر ای دریغا فصل گندم بود و ما جو کاشتیـمروز تـلـخ غربــت و ایـــام سنــگین فراق آمــد و ما بی خبــر افکــار باطــل داشتیمچون به تنهایی رسیدیم درد را باور شدیم باز هم آخر رسیدیــم و عجب گل کاشتیـمقصه ها تکـرار و تکـرارند اما ای دریـغ دل چه غافـل بود و او را عاقـلی پنداشتیم
دلم تنگ ميشه حداقل واسه انجمن اينجا چتروم كه گرچه دلخورم از همه شون اما اميدوارم موفق باشن مديران اينجا
هرچه مغرور تر باشـــــی ،
تشنه ترند برای با تو بودن ...
و هرچه دســـت نیـــافتنـــــی باشی ،
بیشتر به دنبالت می آیند ...
امان از روزی كه غروری نداشته باشی
و بی ریا به آنها محبت كنی ...
انوقت تـــــورا هیچوقت نمیبیند ...
ســــاده
از كـــنارت عبور میكنند ... !
لعنت به زمونه ای کهمرد بودن درد داره،نامرد بودن کیف ...لعنت به زمونه ای که خوبی کردن تاوان داره،بدی کردن احترام ...لعنت به زمونه ای کهپاک بودن تنهایی میاره،خیانت کردن کلاس ...خدایا:بگو چه باید کرد ؟؟؟با این همه سر درگمی،به فردا بگو نیاد ...!!!من هنوز دیروزم را زندگی نکرده ام ...!!!
صـبر کن، این تــمام حرفــم نیــست.... تـــو نباید دعای مـن باشی!!!
از خـدا خواستم، مـوافق بود , مـیـتوانی خــدای من باشی؟؟؟
یه قسم میدم آمینشو خودت بگو...
خدایا به تنهایت قسم دل هیچکس رو به آنکه قسمتش نیست عادت نده...
آمـــــــــــــین