گاهی اوقات.... تا به حال

[zolal]

تا به حال به پاییز به این فصل عجیب اندیشیده ای؟به اینکه برگ ها چه ابهتی دارند در آغوش درختان و این ابهت میریزد با کوچکترین تلنگر باد و اولین غرش طوفان!
و غرور نارنجی رنگی که پاره پاره می شود زیر هر قدم سنگین و خسته رهگذری نا آشنا که از سرنوشت می گریزد...پاییز اشک های کودکی است که در فراق مادری به زیبایی بهار و عطوفت تابستان سرازیر بر سراشیبی گونه هایش می شود...
وجودی سرد و غم باررویی سرخ و شرمسارجانی خسته و دلی شکسته... این است شرح احوال پاییز!!

[forogh]

شهر من رو به زوال است، تو باید باشی
دل من زیر سوال است، تو باید باشی
فال حافظ زدم، آن رند غزل خوان می گفت
زندگی بی تو محال است، تو باید باشی..