مدیر و معاون
هر چه را با عشق پیدا میکنی گم میشود
دل به روی هر کسی وا میکنی گم میشود
روزهای زندگی را با هزاران آرزو
یک به یک وقتی که فردا میکنی گم میشود
عمر مثل یک پرنده در قفس جان میدهد
صحبت از آزادی اش تا میکنی گم میشود
راز خیلی از بزرگی ها به کوچک ماندن است
رود را وقتی که دریا میکنی گم میشود
با همه زیبایی اش رسم بدی دارد قطار
هر چه را آنی تماشا میکنی گم میشود
زندگی را بیش از این مانند من جدی نگیر
تا وصالش را تمنا میکنی گم میشود ...