آتش از سینۀآن سرو جوان بردارید
شعله اش را به درختان تناور بدهید
آتش از سینۀآن سرو جوان بردارید
شعله اش را به درختان تناور بدهید
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
در چشم من آمد آن سهی سرو بلندبربود دلم ز دست و در پای افکنداین دیدهٔ شوخ میبرد دل به کمندخواهی که به کس دل ندهی دیده ببند
دل که در موج سر زلف تو آرامَش نیست
مرغ دریا ست چه اندیشه ی بی لانِگیَش![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
شب سردی ست و هوا منتظر باران است
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من ، دلبر بارانی من
نگاه دار دلم را برای آن چه در اوست
كه ساغر غم تو در خور شكستن نیست![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
تا شکستم پس از آن مثل درختی در باد
استخوان را به تنور همه هیزم کردم
دست تقدیر اگر ... وای دوباره کابوس!
و خودم را ته یک درٌه تجسٌم کردم
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق، مرا خوب ترینم کافیست..![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدن
ویرایش توسط !!yalda!! : 01-26-2017 در ساعت 10:44 PM
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
نوشتم گوشه ی دفتربرای
چشمهای تو
به دنیایی نمی بخشم صفای
چشمهای تو
لبانت بوی مریم هاو عطر
پونه هادارد
تنفس میکنم هرصبح هوای چشمهای تو
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.