هفته نامه همشهری جوان - محمدرضا کاظمی، محمدرضا جعفری: روزهای پایانی اردیبهشت و روزهای ابتدایی خرداد، روزهای گروه پالت بود؛ گروهی که با آلبوم «شهر من بخند» برای بار دوم به بازار موسیقی آمدند و این بار خیلی هم سروصدا کردند. مراسم رونمایی در عمارت مسعودیه و سه شب کنسرت در تالار وحدت (+یک کنسرت دانشجویی ضمیمه!) از جمله برنامه هایی بود که بروبچه های سرحال گروه پالت برای آلبوم دومشان برگزار کردند.
البته بعضی از کسانی که به عشق شنیدن «آقای بنفش» ثانی این آلبوم را گرفتند، مقداری توی ذوق شان خورد. چون حال و هوای این آلبوم با آقای بنفش مقداری متفاوت است و آن سرخوشی و هیجانی که در آن بود، کمتر در این آلبوم وجود دارد. بچه های پالت دیگر بزرگ شده اند و از روزهای سرخوشانه شان فاصله گرفته اند. همین امر هم باعث شده شهر من بخند مفهومی تراز آقای بنفش باشد. خلاصه به بهانه انتشار آلبوم جدید و کنسرت های پی در پی به خانه پالتی ها رفتیم و با آنها گفت و گوی مفصلی داشتیم. البته امین طاهری و سردار سرمست هم که دو سه سالی می شود با پالتی ها بر خورده اند در آن روز نبودند و ما با تیم اصلی در مورد زندگی نامه گروه و حال و هوای این روزهایشان گپ زدیم.
پالت از کجا استارت خورد؟
روزبه: از دی ماه سال 88. آن روزها من و امید خیلی به محک سر می زدیم و به مناسبت های مختلف اجراهایی انجام می دادیم. با کاوه و داریوش هم در دانشگاه هنر هم دوره بودیم و مهیار را از پروژه های دیگری می شناختیم. دی ماه 88 امید به من زنگ زد و گفت بیا برای این پروژه محک یه گروه حسابی جمع کنیم. خودش حسام را آورد. من هم به کاوه و مهیار زنگ زدم. پنج روز تمرین کردیم و پنج آهنگ ساختیم. اجرای محک خیلی بهمان حال خوبی داد. بعد هم به فکر منسجم ترکردن گروه افتادیم و تقریبا از سال 89 کارهای دیگرمان را کنسل کردیم و خیلی جدی به پالت بودن پرداختیم. الان هم همه ما شغل مان پالت است.
اصلا خود پالت یعنی چی؟
مهیار: پالت همین صفحه ای است که رنگ های نقاشی را رویش می گذارند هرکدام از ما یک مدلی بودیم. یکی سنتی دوست داشت، یک جز کار می کرد و دیگری کلاسیک. هرکدام یک شکل بودیم و وقتی کنار هم جمع شدیم، نهایتا دیدم یک رنگ جدیدی از ترکیب همه اینها به وجود می آید. به این نتیجه رسیدیم اسم این گروه را پالت بگذاریم. عین رنگ های مختلفی که چیده می شوند و وقتی با هم ترکیب بشوند، رنگ جدیدی به وجود می آید. درواقع پالت بستری است که می شود مدام رنگ های مختلفی روی آن ساخت.
حالا سبک هنری پالت دقیقا چیست؟
امید: این همیشه مورد بحث است. من به شخصه خودم نمی فهمم که چرا ما دنبال سبک می گردیم؟ چرا در این دوره و زمانه باید به نقاشی که نمایشگاه می گذارد، بگوییم سبک کاری است چیست؟ یا کارگردانی که فیلم می سازد به همین شکل.
چرا نباید بپرسیم؟مهیار: پالت همین صفحه ای است که رنگ های نقاشی را رویش می گذارند هرکدام از ما یک مدلی بودیم. یکی سنتی دوست داشت، یک جز کار می کرد و دیگری کلاسیک. هرکدام یک شکل بودیم و وقتی کنار هم جمع شدیم، نهایتا دیدم یک رنگ جدیدی از ترکیب همه اینها به وجود می آید. به این نتیجه رسیدیم اسم این گروه را پالت بگذاریم. عین رنگ های مختلفی که چیده می شوند و وقتی با هم ترکیب بشوند، رنگ جدیدی به وجود می آید. درواقع پالت بستری است که می شود مدام رنگ های مختلفی روی آن ساخت.
حالا سبک هنری پالت دقیقا چیست؟
امید: این همیشه مورد بحث است. من به شخصه خودم نمی فهمم که چرا ما دنبال سبک می گردیم؟ چرا در این دوره و زمانه باید به نقاشی که نمایشگاه می گذارد، بگوییم سبک کاری است چیست؟ یا کارگردانی که فیلم می سازد به همین شکل.
چرا نباید بپرسیم؟
امید: چون معتقدم دوره ایسم ها و مکاتب گذشته است. این شیوه نگاه مربوط به قبل از 1950 میلادی است. از این زمان به بعد دیگر اسم های جدید برای سبک را کمتر می شنویم؛ مثلا الان می شود گفت سبک کاری نقاشی هایی مثل بنکسی چیست؟ این آرتیست ها دیگر سبکی ندارند و حتی به مدیوم هم پایبند نیستند. اگر در ویکی پدیای آرتیست های مختلف نگاه کنید، دیگر یک سبک نمی بینید. برای خواننده های بزرگ هم نوشته شده است: «جز، پاپ، راک و...» به خاطر اینکه آدم ها این طوری زندگی می کنند و مرزها برایشان از بنی رفته است. نه تنها مرز بین سبک ها، بلکه مرز بین هنرها از بین رفته است؛ مثلا یک نقاش نمایشگاه نقاشی ای می گذارد که معتقد است این اثر موسیقی اش است. این مرزها دیگر خیلی باریک شده اند.خب این طور هم که نمی شود. برای نقد یک اثر به سبک کاری و معیارهای زیبایی شناسی آن اثر رجوع می کنید. با این تفسیر، چطور می شود یک اثر هنری را نقد کرد؟
امید: ما تولیدکننده اثر هنری هستیم. منتقد باید با نظریه های فلسفی و معیارهای زیبایی شناسانه ای که سراغ دارد، کار ما را بسنجد و نقد کند. آن وقت شاید برای کار ما اسم بگذارد و آن را در یکی از غالب های رایج بگنجاند.
مثلا موسیقی سنتی ما چهارچوبی دارد که طبق آن می شود کار را رتبه بندی کرد. کسی که بخواهد کار را نقد کند، براساس چه متر و معیاری باید اثرتان را نقد کند؟
روزبه: برند ما پالت است و اسم دیگری روی سبک مان نمی گذاریم. دو تا آلبوم داریم و معلوم است چی هستیم. اما اگر می خواهید یک برچسب ثانویه ای بگذارید که یک بحث دیگر است. وگرنه ما هویتمان را کاملا نشان داده ایم. ما هنوز هم داریم کشف و شهود می کنیم. با گذشت زمان سلیقه های مان هم عوض می شود. پس قاعدتا آلبوم بعدیمان هم عوض می شود.
اگر بخواهیم موسیقی شما را دسته بندی کنیم، شما در غالب موسیقی تلفیقی دسته بندی می شوید...
کاوه: من می گویم همین موسیقی سنتی ای هم که گفتید، هیچ متر و معیار دقیقی برایش وجود ندارد. موسیقی سنتی بنا به تعریف چیست؟ کجا نوشته شده است؟ بر چه اساسی می شود گفت... اگر موسیقی سنتی از این چهارچوب تخطی کرد، می شود موسیقی پاپ ما. کمبود نظریه پرداز موسیقی داریم.
مهیار: هیچ نظریه زیبایی شناسانه ای در این مورد وجود ندارد. موسیقی سنتی ما چه المان هایی دارد؟ مثلا «چرا رفتی؟» همایون شجریان سنتی است یا پاپ؟ آوای مهر حسین علیزاده چطور؟
داریوش: شما معتقدید باید مثل یک فرمول ریاضی چهارچوب مشخصی برای نقد درنظر گرفت. من که اصلا نقد این مدلی نمی بینم. منتقدینی هم که در این سطح هستند، خانه نشین شده اند.
واقعیت این است که ما سال هاست این خلا را احساس می کنیم. چنین آدم ها در تداوم هم نبوده اند؛ مثل در موسیقی تلفیقی تجربه ای را گروه «مهر پویا» دارد. بعدها گروه «آویژه» فرهاد و دیگران کارهایی را به صورت مجزا انجام می دهند و اگر زنجیره این چند سال سبک تلفیقی را تشکیل بدهیم، می بینیم که همه از هم متنفرند؛ مثلا ما پالتیم و ابراز ارادت می کنیم نسبت به گذشته هایمان.
امید: در صورتی که من معتقدم باید کار هم نسلان مان را بزنیم؛ یعنی چرا نباید یک کار از آویژه کاور کنیم؟ چون آن جریان باید ادامه پیدا کند و زنجیره به زنجیره به جلو حرکت کند و ماندگار شود، اما این طور نیست و موزیسین ها خودشان یکدیگر را نابود می کنند.
روزبه: در زمانه ای هستیم که خیلی گروه های شبیه به ما هستند و با هم خیلی خوبیم، کار می کنیم و سفر می رویم. قبل تر آدم هایی که در این سبک بودند، کاملا گسسته بودند و حالا می شود گفت که این یک جریانی است که مثلا X نام دارد.داریوش: چیزی که مطمئن هستم این است که از پاپ، جز، فیوژن و راک استفاده کرده ایم.
روزبه: ساده ترین چیزی که می توانیم بگوییم این است که یک نوع آلترناتیو پاپ هستیم، مثلا وقتی می خواهیم یک قطعه جز بنویسم، می دانم با چی طرف هستم. ما می گوییم می خواهیم پالت تولید کنیم؛ مثلا می گوییم این خیلی باحال است. بیاییم پالتی اش کنیم.داریوش: پالت شدن بود. ما با سایر دوستانی که موسیقی کار می کردیم هم دنبالش بودیم، ولی هیچ وقت تا قبل از اینجا نمی شد.امید: البته من فکر نمی کنم انرژی این آلبوم کم باشد، حتی از آقای بنفش هم بیشتر است. شاید آن موقع کولی وار بودیم و برایمان مهم نبود که دوسال دیگر چه اتفاقی می افتد، ولی الان برایمان مهم است و زندگی شکل دیگری دارد. دیگر آن آدم کولی که هرلحظه می توانست سرخوش باشد، نیستیم و جدی تر هستیم، ولی قطعا آن انرژی لازم را داریم؛ مثلا آهنگ سال تا سال به نظرم انرژیک ترین آهنگی بوده که ما در پالت ساخته ایم.
داریوش: انرژی کارها با هم متفاوت است. ما هنوز هم آن نوع انرژی را نگه داشته ایم و در نصف آلبوم کارها پخته تر شده.روزبه: شاید این طور باشد، ولی ما فکر کردیم چون این ترک برای جنگ است، باید خواننده دیگری از یک کشور دیگر هم آن را بخواند تا وجهه بین المللی پیدا کند. اول کار فکر کردیم یک خواننده از خاورمیانه پیدا کنیم، ولی وقتی این موقعیت پیش آمد از آن استفاده کردیم. به هدفمان رسیده بودیم، شاید این مانیفست برای آلبوم مهمتر بود تا اینکه فکر کنیم خیلی ها با این آهنگ ارتباط بیشتری برقرار می کنند.
حالا نسخه فارسی آن را منتشر نمی کنید؟
داریوش: ما به این موضوع هم فکر کرده ایم، آن را یا به صورت تک آهنگ منتشر می کنیم یا یکی از قطعات آلبوم بعدی خواهدبود.
آمار فروش آلبوم را هم دارید؟
امید: من خبری خواندم که در هفته اول انتشار پرفروش ترین آلبوم بوده، ولی اینکه بخواهم عدد بدهم، دقیقا نمی دانم چه تعداد فروخته ایم.
داریوش: من که بعد از دو سه هفته، اصلا سی دی نهایی را ندارم، چه برسد به اینکه آمار فروش را داشته باشم! (خنده جمع)