سایه ای از خورشید
من به شوق اینکه باغ آرزوها میشود روزی شکوفا عشق میورزم
در غریو رعد و برق و غرش طوفان بر شقایق های شیدا عشق میورزم
بر طنین سبز و عطر آگین و ناپیدا
روی چشم انداز فردا عشق می ورزم
من به کوه و دره ها و باغ
سایه ای از خورشید
من به شوق اینکه باغ آرزوها میشود روزی شکوفا عشق میورزم
در غریو رعد و برق و غرش طوفان بر شقایق های شیدا عشق میورزم
بر طنین سبز و عطر آگین و ناپیدا
روی چشم انداز فردا عشق می ورزم
من به کوه و دره ها و باغ
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
عزیز دور غمگین
عزیز دور غمگین بمان که شب سر اید
شکوفه های سیمین ز تیرگی در آید
عزیز دور عاشق بحوان ترانه ات را
بحوان مگر بگوشم خدیث باور آید
چه سود حواندنت را گه آنسوی چهانی
شب تو چون سر آید شب من از در آید
ولی به زنده ماندن بسی بهانه دارم
یکی همین که فردا بهاری دیگر آید
یکی همین که فردا نهال نو نشانم
یکی همین که دانه به ره کنم فشانه
مگر به بام خانه دوتا کبوتر آید
یکی همین که دستی ز دوستی یگیرم
کز آستین او گل به جای خنجر آید
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
باران بریز
شهراست پر غبار و هوا تیره است و تار/ ابر سیاه همهمه دارد ، به آسمان
انبوه دود و خاک ، نشسته به صحن باغ
دار و درخت و شاخه ی گل ، چهره بوته زار
دیریست باغبان ، نگرفته سراغ گل/ بر بسته بار ، و منزل دیگر گزیده است
آشفته خاطری ، زده ره بر درون باغ
بس شیره های شهد درختان ، مکیده است
باران بریز / رگبار قطره های زلال آب
دار و درخت و شاخه ی گل شستشو بده
ای باغبان شهر/ برخیز و خاک سوخته را رنگ و بو بده
باران بریز/ رگبار قطره های زلال آب
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
!
!مرغک تنها
خانهای داری تو در جنگل،
در جوار خانه ی صدها هزاران مرغ،
مرغ هایی رو به سوی خانه ی سیمرغ
در پرواز!ای سراپا تشنه ی پرواز!
ای که خواهی پر زنی آزاد!
رو به سوی آسمان باز،
ساز و برگی ساز تا با هم،
تیرگی را چاره گر باشیم!
در کنار صد هزاران مرغ،
بال در بال هزاران طالب سیمرغ،
لحظه ی پرواز را آماده باید شد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
براى همه دوستان خوب
صبح امروزکسی گفت به من:تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ :تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست،دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من قلبشان منزل من…!
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.