تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشقعاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشقتا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهاننام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشقعاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشقتا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهاننام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان تو را جز صبر کردن چیست درمان
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی....
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
و همچون عاشقی شیدا به دنبال تو می گردمرها از عالم خاکی به ور از هر چه ناپاکی
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.