نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد: «چه سیب های قشنگی! حیات، نشئهٔ تنهایی ست.» و میزبان پرسید: «قشنگ یعنی چه؟» ــ «قشنگ یعنی تعبیر عاشقانهٔ اشکال و عشق، تنها عشق، تو را به گرمی یک سیب میکند مأنوس. و عشق، تنها عشق، مرا به وسعت اندوه زندگیها برد، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.» ــ «و نوشداروی اندوه؟» ــ «صدای خالص اکسیر می دهد این نوش