صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 17 از 17

موضوع: سهراب سپهری

  1. Top | #11
    SarGol
    دلم گرفته
    دلم عجيب گرفته است
    و هيچ چيز
    نه اين دقايق خوشبو ، که روي شاخه ي نارنج مي شود خاموش
    نه اين صداقت حرفي ، که در سکوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
    نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالي اطراف نمي رهاند
    و فکر مي کنم
    که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
    شنيده خواهد شد .

  2. Top | #12
    SarGol
    هیچ کس با من نیست
    مانده ام تا به چه اندیشه کنم
    مانده ام در قفس تنهایی
    در قفس می خوانم
    چه غریبانه شبی است
    شب تنهایی من

  3. Top | #13
    SarGol
    شب را نوشیده ام
    و بر این شاخه های شکسته می گریم
    مرا تنها گذار
    ای چشم تبدار سرگردان
    مرا با رنج بودن تنها گذار
    مگذار خواب وجودم را پر پر کنم
    مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
    و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم
    سپیدی های فریب
    روی ستون های بی سایه رجز می خوانند
    طلسم شکسته خوابم را بنگر
    بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته
    او را بگو
    تپش جهنمی مست
    او را بگو : نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام
    نوشیده ام که پیوسته بی آرامم
    جهنم سرگردان
    مرا تنها گذار.

  4. Top | #14
    SarGol
    من در این تاریکی
    فکر یک بره روشن هستم
    که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد
    من در این تاریکی
    امتداد تر بازوهایم را
    زیر بارانی می‌بینم
    که دعاهای نخستین بشر را تر کرد
    من در این تاریکی
    درگشودم به چمن‌های قدیم
    به طلایی‌هایی ، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم
    من در این تاریکی
    ریشه‌ها را دیدم
    و برای بته نورس مرگ ، آب را معنی کردم

  5. Top | #15
    SarGol
    شب سردي است ، و من افسرده
    راه دوري است ، و پايي خسته
    تيرگي هست و چراغي مرده

    مي كنم تنها ، از جاده عبور
    دور ماندند ز من آدم ها
    سايه اي از سر ديوار گذشت
    غمي افروز مرا بر غم ها

    فكر تاريكي و اين ويراني
    بي خبر آمد تا با دل من
    قصه ها ساز كند پنهاني

    نيست رنگي كه بگويد با من
    اندكي صبر ، سحر نزديك است
    هر دم اين بانگ بر آرم از دل :
    واي اين شب چقدر تاريك است

    خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
    قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
    صخره اي كو كه بدان آويزم ؟

    مثل اين است كه شب نمناك است
    ديگران را هم غم هست به دل
    غم من ليك ، غمي غمناك است

  6. Top | #16
    SarGol
    حرف ها دارم
    با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم
    و زمان را با صدایت می گشایی
    چه ترا دردی است
    کز نهان خلوت خود می زنی آوا
    و نشاط زندگی را از کف من می ربایی ؟
    در کجا هستی نهان ای مرغ
    زیر تور سبزه های تر
    یا درون شاخه های شوق ؟
    می پری از روی چشم سبز یک مرداب
    یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟
    هر کجا هستی ، بگو با من
    روی جاده نقش پایی نیست از دشمن
    آفتابی شو
    رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر
    مار برق از لانه اش بیرون نمی آید
    و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا
    روز خاموش است ، آرام است
    از چه دیگر می کنی پروا ؟

  7. Top | #17
    SarGol
    به‌ باغ همسفران

    صدا کن مرا
    صداي تو خوب است
    صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
    که در انتهاي صميميت حزن مي رويد
    در ابعاد اين عصر خاموش
    من از طعم تصنيف، درمتن ادراک يک کوچه تنهاترم
    بيا تابرايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
    و تنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي کرد
    و خاصيت عشق اين است

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن