خانه ام آتش گرفتست
آتشي جانسوز
هر طرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرش ها را
تارشان با پود
من به هرسو ميدوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وزميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته و سوزان
ميكنم فرياد ، اي فرياد
خانه ام آتش گرفتست
آتشي بي رحم
همچنانمي سوزدايناتش
نقش هايي را كه من
بستم به خون دل
بر سر و چشم در و ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي بر من ، واي بر من
سوزد و سوزد غنچه هايي را
كه پروردم
به دشواري در دهان گود
گلدان ها
روزهاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان شاد
دشمنانم موزيانه خنده هاي
فتحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه اين مشبك شب
من بهر سو مي دوم گريان
از اين بيداد مي كنم فرياد
اي فرياد
خفته اند اين مهربان
همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا
مشت خاكستر
واي آيا هيچ سر بر مي كنند
از خواب
مهربانهمسايگانماز پي امداد
سوزدم اين آتش بيدادگر بنياد
مي كنم فرياد ، اي فرياد