صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 62

موضوع: کتاب پروانه‌ات خواهم ماند مریم‌حید ر زاده

  1. Top | #11
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند بین آدم ها
    بین آدم ها
    ه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
    چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
    کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه
    و او هنوز شکوفاست بین آدمها
    کسی به
    خاطر پروانه ها نمی میرد
    تب غرور چه بالاست بین آدمها
    و از صدای شکستن کسی نمی شکند
    چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها
    میدان کوچه دل ها فقط زمستانست
    هجوم ممتد سرماست بین آدمها
    ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
    چه قدر قحطی رویاست بین آدمها
    کسی به نیست دل ها دعا
    نمی خواند
    غروب زمزمه پیداست بین آدمها
    و حال آینه را هیچ کسی نمی پرسد
    همیشه غرق مداراست بین آدمها
    غریب گشتن احساس درد سنگینی ست
    و زندگی چه غم افزاست بین آدمها
    مگر که کلبه دل ها چه قدر جا دارد
    چه قدر راز و معماست بین آدمها
    چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن
    دل
    و اهل عشق چه رسواست بین آدمها
    چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
    طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
    میان این همه گلهای ساکن اینجا
    چه قدر پونه شکیباست بین آدمها
    تمام پنجره ها بی قرار بارانند
    چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
    و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم
    نیاز و مهر و تمناست بین آدمها
    بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
    و عمر شوق چه کوتاست بین آدمها
    میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
    و غم به وسعت یلداست بین آدمها
    به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
    دلت به وسعت دریاست بین آدمها

  2. Top | #12
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند تا همیشه با تو
    تا همیشه با تو
    امشب هوای ساحل روحم چه بی ریاست
    رویای او غم از دل من پاک کرده است
    اندوه دوری از تپش یک نگاه ناز
    دل را به رسم عاطفه نمناک کرده است
    یادش به خیر دسته گلی از صداقتش
    در لابلای شهر وجودم نشسته بود
    دست مرا به رسم وفا سبز می فشرد
    دستش اگر چه از غم یک عمر خسته بود
    او رفت و کوچه های غریبانه زمان
    در یک سکوت خسته و معصوم مانده اند
    گل های سرخ عاطفه هم بی حضور او
    در گردباد حادثه مظلوم مانده اند
    از پشت آرزوی تمام بنفشه ها
    ناگاه یک فرشته به فریاد دل رسید
    دستان آسمانی خود را به رسم عشق
    بر گونه غریب گل اطلسی کشید
    احساس جز شکفته شدن آرزو نداشت
    یک بار دیگر از تپش عشق خیره ماند
    باران گرفت و نغمه موزون لطف او
    یک صفحه از کتاب صفا را دوباره خواند
    از آن زمان بهار دلم جور دیگریست
    یک جای آن حضور شکوفای انتظار
    جای دگر بلور شکیبای شبنم ست
    اما اگر بنفشه زیبای من نبود
    آیا کسی به کوچه احساس می رسید
    آیا صدای غربت این روح خسته را
    نیلوفری نجیب و صمیمانه می شنید
    باران لطیف و پر تپش و مهربان ببار
    زیبایی
    ات تداعی تصویر ماه اوست
    تنها عبور آبی تو در دل زمان
    گویای عشق پاک و دل بی گناه اوست
    ای آسمان آبی قلب بهاریت
    تا بیکران شهر صداقت پناه دل
    ای چتر غنچه های شکسته ز درد عشق
    ای چشم تو امید گل بی گناه دل
    رویای عاشقانه پیوند با دلت
    زیباترین تجسم پایان خستگی
    ست
    نبض لطیف عاطفه ات تا ابد رساست
    این اوج روشنایی دنیای زندگی ست
    باران مهربانی از دوردست عشق
    بر روح پاک یاس امیدم چکیده است
    فریاد انتظار مرا از گلوی عشق
    حتی افق به رسم تواضع شنیده است
    عطر عبور آبی ات از ک.چه باغ عشق
    گلبوته های یاد مرا ناز می کند
    نیلوفر غریب نگاهت از آسمان
    چشمان انتظار مرا باز میکند
    نقاشی نگاه صمیمانه ات هنوز
    مانده میان یاسمن آرزوی من
    چشمان تو خلاصه اوج پرنده هاست
    و قصه ایست از عطش جستجوی من
    تو رفتی و نگاه تو از شهر دل گذشت
    من در حریم عاطقه پروانه ام هنوز
    در باور حقیقت بی
    انتهای عشق
    مجنون ثفت به یاد تو دیوانهام هنوز

  3. Top | #13
    SarGol
    تمنا
    در حادثه بهاری چشمانت
    در سایه ارغوانی مژگانت
    بگذار که جا بماند این روح غریب
    در بین اشاره های بی پایانت

  4. Top | #14
    SarGol
    تو را قسم
    تو در شکفتن گل های لاله پنهانی
    تو در تولد یک شاخه نور مهمانی
    تو در کویر دل من چه خوب می مان ی
    تو را قسم به تبسم به شهر ما برگرد
    در
    آن زمان که تو رفتی جوانه ها خشکید
    غزل ها بهانه خشکید
    شمیم عاطفه در روح خانه ها خشکید
    قسم به مردن روح جوانه ها برگرد
    تو در حکایت احساس روح پیوندی
    تو آیتی ز گل مهر یاس لبخندی
    تو ماجرای رسیدن به قلب الوندی
    تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
    تو یک غزل تو رباعی
    تو شعر آزادی
    تو یک ترنم آبی ز باغ میلادی
    تو قصه یی ز هیاهوی عشق فرهادی
    تو را قسم به غریبان آشنا برگرد
    تو ای پرنده آبی به شهر ما برگرد
    مثال رفتنت آرام و بی صدا برگرد
    تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
    قسم به مردن روح جوانه ها برگرد

  5. Top | #15
    SarGol
    تو را میشناسم
    تو از جنس احساس یک بوته نسرین
    تو با چکه های شفق آشنایی
    تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی
    یر پژواک سرخ صدایی
    تو رنگین کمانی ز چشمان
    موجی
    تو رمز رسیدن به اوج خدایی
    تو در شهر رویاییم کلبه دل
    تو یک قصه از .اژه ابتدایی
    تو از آه یک ابر مرطوب و تنها
    تو بارانی از سرزمین وفایی
    ترا مثل چشمان خود می شناسم
    اگر چه ز مژگان چشمم جدایی
    تو یک جرعه از ژاله چشم یک گل
    تو تعبیری از وسعت انتهایی
    تو گیسوی زرین یک بید مجنون
    تو با راز قلب صدف آشنایی
    تو امضایی از بال سرخ پرستو
    تو یک ترجمه از کتاب صفایی
    تو با قایقی از بلور گل بخ
    رسیدی به شهری پر از روشنایی
    تو با درد سرخ شکستن همآوا
    تو صندوقچه امنی از رازهایی
    تو از مهربانی کتابی نوشتی
    که آغاز آن
    بودن شعر رهایی
    تو در شهر آیینه ها می نشینی
    تو بر زخم سرخ شقایق دوایی
    تو تکثیر یک آیه از قامت سبزه هایی
    تو موسیقی کوچ یک قوی تنها
    تو شعری به رنگ سحر می سرایی
    تو تکراری از آرزوهای موجی
    تو شهدی به شیرینی یک دعایی
    تو در جهان یک شمع سوزان نهانی
    تو چون پنجره
    شاهدی بی صدایی
    تو آموزگار دبستان عشقی
    تو دفترچه خاطرات صبایی
    تو در سوز سرخ مناجات بلبل
    تو در کوچه آبی قصه هایی
    تو در سرزمین افق ناپدیدی
    تو بر زخم آلاله دل شفایی
    ترا در این دل غزل هم نددیم
    بگو در کدامین دل و در کجایی

  6. Top | #16
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند تو مثل
    تو مثل
    تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق
    تو مثل شبنم عشقی به روی پونه عاشق
    تو مثل دست سپیده پر از تولد نوری
    تو مثل نم باران لطیف و پاک و صبوری
    تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
    تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
    تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
    تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
    تو مثل جذبه عشقی در انتظار رسیدن
    در امتداد نوازش گلی ز عاطفه چیدن
    تو مثل نغمه موجی غریب و آبی و ساده
    شبیه شاخه گلی که
    افق به چلچله داده
    تو مثل چکه مهری ز سقف سبز صداقت
    تو مثل گریه شعری بروی صفحه غربت
    تو مثل لذت رویا تو مثل شوق نگاهی
    هزار مرتبه خورشید و صد افق پر ماهی
    تو مثل لطف بهاری پر از شکوفه خواندن
    تمام هستی من شد میان شعر تو ماندن
    تو مثل هر چه که هستی مرا به نام صدا کن
    برای این دل سرگشته وقت صبح دعا کن

  7. Top | #17
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند تو یعنی
    تو یعنی
    تو یعنی گونه های غنچه ای را
    به رسم مهربانی ناز کردن
    تو یعنی کوچه باغ آرزو را
    به روی گام یاسی باز کردن
    تو یعنی وسعت معصوم دل را
    به معنای شکفتن هدیه دادن
    تو یعنی بوته ای از رازقی را
    میان حجم گلدانی نهادن
    تو یعنی جستجوی آبی عشق
    تو یعنی فصل پاک پونه بودن
    تو یعنی قصه شوق کبوتر
    تو یعنی لذت سبز شکفتن
    تو یعنی با تواضع راز دل را
    به یک نیلوفر بی کینه گفتن
    تو یعنی وسعتی تا
    بی نهایت
    تو یعنی نغمه موزون باران
    تو یعنی تا ابد آیینه بودن
    برای خاطر دلهای یاران
    تو یعنی در حضور نیلی صبح
    گلی را به بهار دل سپردن
    تو یعنی ارغوانی گشتن و بعد
    هزاران دست تنها را فشردن
    تو یعنی مثل شبنم عاشقانه
    گلوی یاس ها را تازه کردن
    تو
    یعنی حجم رویای گلی را
    میان کهکشان اندازه کردن
    تو یعنی پونه را زیر باران
    میان کهکشان اندازه کردن
    تو یعنی بی ریا چون یاس بودن
    و یا به شهر شبنم ها رسیدن
    تو یعنی انتظار غنچه ها را
    میان شهر رویا خواب کردن
    تو یعنی غصه های زرد دل را
    به رنگ نقره مهتاب کردن
    تو یعنی در سحرگاهی طلایی
    به یک احساس تشنه آب دادن
    تو یعنی نسترن های وفا را
    به رسم مهربانی تاب دادن
    تو یعنی غربت یک اطلسی را
    ز شوق آرزو سرشار کردن
    تو یعنی با طلوع آبی مهر
    صبور و شوق آرزو سرشار کردن
    تو را آن قدر در دل می سرایم
    که دل یعنی
    ترا زیبا سرودن
    فدای تو شقایق احساس
    و رویای بی آغاز سرودن

  8. Top | #18
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند تولد
    تولد
    لبخند زدی و آسمان آبی شد
    شبهای قشنگ مهر مهتابی شد
    پروانه پس از تولد زیبایت
    تا آخر عمر غرق بی تابی شد

  9. Top | #19
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند تکرار بهار
    تکرار بهار
    ای ماجرای آبی پرواز تا خدا
    ای انتهای مرز تمام گذشته ام
    ای بی ریاترین نفس پاک یاس ها
    با نام تو کتاب وفا را نوشته ام
    در زیر
    دانه های قشنگ تگرگ عشق
    من بودم و خیال تو و یک سبد بهار
    یک آٍمان شکوفه زیبا و پاک یاس
    از آن طلوع مانده برایم به یادگار
    ای مهربان ترین از تپش غنچه های ناز
    ای سرگذشت رویش رعنای عاطفه
    ای دست تو پناه هزاران گل سپید
    ای چشم تو حکایت دریای عاطفه
    بی تو شکست خاطره
    های بلوغ عشق
    بی تو غروب واژه رویا همیشگی ست
    بی نو ترانه های محبت غریبه اند
    چشم تو شهر آبی درمان تشنگی است
    بر گرد ک.چه دل آلاله ها هنوز
    در آرزوی لحظه دیدار مانده است
    چشمان صد هزار شقایق به یاد تو
    تا صبحگاه عاطفه بیدار مانده است
    برگرد ای تراوش شبنم ز
    برگ یاس
    برگرد و باز ترجمه کن انتظار را
    برگرد و داستان دلم را مرور کن
    تکرار کن برای غزل بهار را

  10. Top | #20
    SarGol
    جادوی نگاهت
    چه می شد گر دل آشفته من
    هر چشم تو عادت نمی کرد
    و ای کاش از نخست آن چشمهایت
    مرا آواره غربت نمی کرد
    چه زیبا بود اگر مرغ نگاهت
    میان راز چشمان تو می ماند
    تو می ماندی و او هم مثل یک کوچ
    ز باغ دیده ات هجرت نمی کرد
    تمام سایه روشن های احساس
    پر از آرامش مهتابیت بود
    و لیکن شاعر آینه ها هم
    به خوبی رک این وسعت نمی کرد
    زمانی که تو رفتی پاکی یاس
    خلوص سبز گلدان را رها کرد
    چه زیبا بود
    اگر از اولین گام نگاهم با دلت صحبت نمی کرد
    تو پیش از آنکه در دل پاگذاری
    تمام فال هایم رنگ غم داشت
    ولی تو آمدی و بعد از آن دل
    بدون چشم تو نیت نمی کرد
    هجوم لحظه های بی قراری
    مرا تا عمق یک پرواز می برد
    و جز با آسمان دیدگانت
    دلم با هیچ کس خلوت نمی کرد
    نگاهم مثل یک مرغ مهاجر
    به دنبال حضورت کوچ می کرد
    به غیر از انتظارت قلب من را
    این گونه بی طاقت نمی کرد
    تو می ماندی کنار لحظه هایم
    ولی این شادمانی زود می رفت
    و تا می خواست دل چیزی بگوید
    تو می رفتی و او فرصت نمی کرد
    دلم از پشت یک تنهایی زرد
    نگاهش را به
    چشمان تو می دوخت
    ولی قلب تو قدر یک گل سرخ
    مرا به کلبه اش دعوت نمی کرد
    و حالا انتهای کوچه شعر
    منم با انتظاری مبهم و زرد
    ولی ایکاش جادوی نگاهت
    غزل های مرا غارت نمی کرد

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن