صفحه 5 از 7 نخستنخست ... 34567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 41 به 50 از 62

موضوع: کتاب پروانه‌ات خواهم ماند مریم‌حید ر زاده

  1. Top | #41
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند عشق یعنی
    عشق یعنی
    ای پناه قلبهای بی پناه ای امید آسمان های غریب
    ای به رنگ اشک های گرم شمع ای چنان لبخند میخک ها نجیب
    ای دوای درد دلهای اسیر ای نگاهت مرهم
    زخم بهار
    ای عبور تو غروب آرزو ای ز شبنم های رویا یادگار
    کوچه دل با تو زیبا میشود
    تو شفا بخش نگاه عاشقی
    مهربانی نازننی مثل عشق
    با تمام شاپرک ها صادق ی
    چشم هایت مثل رنگین کمان دست هایت باغ پاک نسترن
    قلب اقیانوسی از شوق و نگاه با دلت پروانه شد احساس من
    قلب
    من یک جاده تاریک بود
    با تو قلبم کلبه پیوند شد
    اشک هایم مثل نیلوفر شکفت
    حاصلش یک آسمان لبخند شد
    مرز ما گلدانی از احساس شد
    تو گلدان پیچکی از عاطفه
    تو شدی راز شکفتن
    من شدم برگ سبز و کوچکی از عاطفه
    ای تماشای تو یک حس لطیف
    بی تو فرش ک.چه های بارانی
    ست
    بی تو صد نیلوفر عاشق هنوز
    در حصار عاشقی زندانی ست
    قلب من تقدیم چشمان تو شد
    عشق یعنی تا ابد آبی شدن
    عشق یعنی لحظه ای بارانی و
    لحظه ای شفاف و مهتابی شدن
    عشق یعنی لذت یک آرزو
    عشق یعنی یک بلای ماندگار
    عشق یعنی هدیه ای از آسمان
    عشق یعنی یک صفای
    سازگار
    عشق یعنی با وجود زندگی دور از آداب مردم زیستن
    عشق یعنی لحظه ای خندیدن و
    سال ها اشک ندامت ریختن
    عشق یعنی زنگ تکرار نگاه
    عشق یعنی لحظه ای زیبا شدن
    عشق یعنی قطره بودن سوختن
    عشق یعنی راهی دریا شدن
    هر چه هست این عشق صد ها قلب صاف
    با حضورش
    ‌آبی و بی کینه است
    عشق یعنی سبز بودن تا ابد
    عشق رنگ نقره آینه است
    تو گل گلدان قلب من شدی
    عشق شد یک برگ از گلدان تو
    در بهار آرزوها می دهد
    میوه های عاطفه چشمان تو
    چشمهایم باز بارانی شدند
    قلبم اما گشت دریای ز عشق
    دل گذشت از کوچه های خاطره
    ر.ح شد
    مضمون و معنایی ز عشق
    باید از آرامش دل ها گذشت
    شادمان چون لحظه دیدار شد
    بهترین تسکین دل این جمله است
    باید از پیوند تو سرشار شد

  2. Top | #42
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند عشقی دوباره
    عشقی دوباره
    از اولین نگاه تو بودی در کنار من
    با قلب من همیشه کمی راه آمدی
    در راههای سخت عبورم ز زندگی
    تا ساحل امید تو همراه آمدی
    ای
    مهربانترین تپش قلب زندگی
    ای قصه صبوری گل های عاطفه
    ای امتداد آینه عشق تا ابد
    ای معنی تولد زیبای عاطفه
    زیباتر از تولد گلهای ارغوان
    آبی تر از شکفتن روح حقایقی
    دستان تست سایه صدها گل غریب
    تو شرح حال سوختن شمع عاشقی
    یادم نمی رود که چه کردی برای من
    گلدان آرزوی مرا آب داده ای
    در سایه روشنی که پر از عطر یاس بود
    من را به روی ثانیه ها تاب داده ای
    پرواز کن به کشور آینه های پاک
    شاید مرا ز برکه غم ها رها کنی
    شاید مرا و عاطفه را آشتی دهی
    دل را به نغمه های وفا آشنا کنی
    ای شعر بی مثال نگاه و طلوع و عشق
    رفتی و
    بی تو واژه احساس تیره شد
    رفتی و چشم های من از کشور افق
    سوی غروب سرخ و غریب تو خیره شد
    غربت حضور ساکت امواج اشک هاست
    رفتی و مانده خاطره هایت برای من
    یادش به خیر چشم تو و آسمان عشق
    با رفتنت شکست دل اشک های من
    روزی که چشم های تو از مرز دل گذشت
    گم شد
    میان کلبه رویا بهار من
    دل ها فدای چشم پر از هجرت تو شد
    پیوندهای آبی تو یادگار من
    گرچه گذشت سالی و دل ها ز غم شکست
    در دل غم است تا تو بیایی ستاره ام
    برگرد و عطر عاطفه را با خودت بیار
    در انتظار رویش عشقی دوباره ام
    ای اولین حکایت بی انتها ی عشق
    رفتی و
    بی تو نام نجابت غریب شد
    بی تو به وسعت عطش سرخ لاله ها
    دل مرد و سرزمین شکفتن عجیب شد
    رفتی و بی تو ترجمه تلخ زندگی
    در جای جای شهر وجودم سروده شد
    رفتی و بی تو دفتر کمرنگ یک غروب
    در کوچه های آبی چشمم گشوده شد
    پیش تو عشق هجی سبز بهار بود
    با رفتنت بلور غزلهای
    من شکست
    ای معنی طراوت باران عاطفه
    بی تو غمی غریب به شهر دلم نشست
    در پاسخ سوال سراسر نیاز من
    گفتی که چشم های مرا جا گذاشتی
    بعد از عبور ساده خود مهربان چه زود
    دل را میان حادثه تنها گذاشتی
    این بود پاسخ تپش قلب عاشقم
    این بود پاسخ غزل سرخ انتظار
    کردی دریغ از دل من یک نگاه را
    این بود رسم مهر و وفای تو ای بهار
    نورت چه شد ستاره من پرتوت کجاست
    باور نمی کنم که تو از یاد برده ای
    باور نمی کنم که پس از مدتی غروب
    دل را به شهر آبی دیگر سپرده ای
    رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم
    بی تو غروب می کند از دیده ام بهار
    تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم
    ما غرق حسرتیم و هیاهو و انتظار

  3. Top | #43
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند غربت انتظار
    غربت انتظار
    تو همسفر طلایی خورشیدی
    یک باغ پر از ستاره اکیدی
    ای کاش در آن زمان که می رفتی زود
    از غربت انتظار می پرسیدی

  4. Top | #44
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند



    غنچه سرخ دعا
    من از آن ابتدای آشنایی
    شدم جادوی موج چشم هایت
    تو رفتی و گذشتی مثل باران
    و من دستی تکان دادم برایت
    تو یادت نیست آنجا اولش
    بود
    همان جایی که با هم دست دادیم
    همان لحظه سپردم هستیم را
    به شهر بی قرار دست هایت
    تو رفتی باز هم مثل همیشه
    من و یاد تو با هم گریه کردیم
    تو ناچاری برای رفتن و من
    همیشه تشنه شهد صدایت
    شب و مهتاب و اشک و یاس و گلدان
    همه با هم سلامت می رسانند
    هوای آسمان دیده ابری ست
    هوای کوچه غرق رد پایت
    اگر می ماندی و تنها نبودم
    عروس آرزو خوشبخت میشد
    و فکرش را بکن چه لذتی داشت
    شکفتن روی باغ شانه هایت
    کتاب زندگی یک قصه دارد
    و تو آن ماجرای بی نظیری
    و حالا قصه من غصه تست
    وشاید غصه من ماجرایت
    سفر
    کردن به شهر دیدگانت
    به جان شمعدانی کار من نیست
    فقط لطفی کن و دل را بینداز
    به رسم یادگاری زیر پایت
    شبی پرسیده ام از خود هستیم چیست
    به جز اشک و نیاز و یاد و تقدیر
    و حالا با صداقت می نویسم
    همین هایی که من دارم فدایت
    دعایت می کنم خوشبخت باشی
    تو هم تنها
    برای خود دعا کن
    الهی گل کند در آسمانها
    خلوص غنچه سرخ دعایت

  5. Top | #45
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند قصه پونه عشق
    قصه پونه عشق
    صداقت یعنی از مرز افقها
    به قصد دیدن رویت گذشتن
    میان کوچه های سبز احساس
    به دنبال قدمه های تو گشتن
    نجابت یعنی از باغ نگاهت
    به رسم عاطفه یک پونه چیدن
    میان سایه روشن های احساس
    ترا از پشت یک آینه دیدن
    دو چشمت سرزمین آرزوها
    نگاهت داستان آشمنایی ست
    امان از آن زمان که قلب عاشق
    گرفتار خزان یک جدایی ست
    تو در آن سوی مر مرها ی احساس
    و من در جستجوی یک بهانه
    که شاید روزی از فصل
    سکفتن
    به تو گویم کلامی عاشقانه
    کنار سایبان دیدگانت
    همیشه آرزوها ارغوانیست
    بدان تا صبح پر نور شکفتن
    بیاد دیده تو آسمانی ست
    طلوع پاک دیدار تو یعنی
    برای لحظه ای چون یاس بودن
    زمستان غریبی را شکستن
    و چون آیینه با احساس بودن
    برای شهر بی باران
    دل ها
    تو یعنی لحظه ی باران گرفتن
    تو یعنی در دل پژمردگی ها
    بیاد یک فرشته جان گرفتن
    در آن آغاز بی پایان رویش
    که از باغ افق گل چیده بودی
    از آن لحظه که احساس دلم را
    به امواج نگاهت دیده بودی
    چه زیبا شبنمی از آرزو را
    بروی لادن روحم نشاند ی
    دلت مرز
    عبور از آسمان بود
    و من را به دل این مرز خواند ی
    و اینک من کنار دیدگانت
    وفا را مثل گل ها می شناسم
    اگر چشمان قلبم را ببندند
    ترت تنهای تنها می شناسم
    همیشه ساحل دلهای عاشق
    بیاد چشم دریا بی قرار است
    تو تا آن لحظه ای که می درخشی
    تمام سرزمین دل بهار ست
    سحر وقتی که می خواهد بیاید
    ترا باید از آن بالا ببیند
    و باید از گلستان نگاهت
    فقط یک شاخه نیلوفر بچیند
    سحر قدر ترا می داند و بس
    تو یعنی زیر باران تازه گشتن
    و یا به احترام یک شقایق
    ز مرز آسمان ها هم گذشتن
    تواضع یعنی از روی متانت
    برای دیدنت
    دیوانه بودن
    و تو یعنی دل صد نسترن را
    ز شهر سرخ تنهایی ربودن
    دلت تفسیر خوبی های ابی ست
    و قلبت قصه ایثار شبنم
    نگاهت آسمان آبی و صاف
    که می شوید ز چشم عنچه ها غم
    نگاهت تا افق بی کینه و پاک
    و چشمان تو دو ماه نجیب است
    فضای گرم دستان تو ای عشق
    پناه نسترن
    های غریب است
    تو یعنی یک نگاه مهربان را
    میان یاسها قسمت نمودن
    و شاید تو سر آغاز نگاهی
    نخستین واژه باغ سرودن
    تو یعنی مرهم زخم پرستو
    تو یعنی راز درمان شکستن
    تو یعنی تا سحر در انتظار
    عبور قاصدی زیبا نشستن
    تو یعنی نرگس باغ تجسم
    تو یعنی یک
    جهان بالا تر از نور
    تو یعنی یک فرشته مثل مهتاب
    که با لبخند می آید از آن دور
    سپردم به تو دریای دلم را
    تو ای افسانه ایثار خورشید
    دلم از روی عشقی آسمانی
    وجودش را به چشمان تو بخشید

  6. Top | #46
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند كاش می شد
    كاش می شد
    كاش می شد سرزمین عشق را
    در میان گامها تقسیم كرد
    كاش می شد با نگاه شاپرك
    عشق را بر آسمان تفهیم كرد
    كاش می شد با دو چشم عاطفه
    قلب
    سرد آسمان را ناز كرد
    كاش می شد با پری از برگ یاس
    تا طلوع سرخ گل پرواز كرد
    كاش میشد با نسیمشامگاه
    برگ زرد یاس ها را رنگ كرد
    كاش می شد با خزان قلبها
    مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد
    كاش میشد در سكوت دشت شب
    ناله غمگین باران را شنید
    بعد دست قطره هایش را گرفت
    تا بهار آرزو ها پر كشید
    كاش می شد مثل یك حس لطیف
    لا به لای آسمان پر نور شد
    كاش میشد چادر شب را كشید
    از نقاب شوم ظلمت دور شد
    كاش می شد از میان ژاله ها
    جرعه ای از مهربانی را چشید
    در جواب خوبها جان هدیه داد
    سختی و نامهربانی را ندید
    كاش میشد با
    محبت خانه ساخت
    یك اطاقش را به مروارید داد
    كاش می شد آسمان مهر را
    خانه كرد و به گل خورشید داد
    كاش میشد بر تمام مردمان
    پیشوند نام انسان را گذاشت
    كاش می شد كه دلی را شاد كرد
    بر لب خشكیده ای یك غنچه كاشت
    كاش میشد در ستاره غرق شد
    در نگاهش عاشقانه تاب
    خورد
    كاش می شد مثل قوهای سپید
    از لب دریای مهرش آب خورد
    كاش میشد جای اشعار بلند
    بیت ها راساده و زیبا كنم
    كاش می شد برگ برگ بیت را
    سرخ تر از واژه رویا كنم
    كاش میشد با كلامی سرخ و سبز
    یك دل غمدیده را تسكین دهم
    كاش میشد در طلوع باس ها
    به صنوبر یك سبد
    نسرین دهم
    كاش میشد با تمام حرف ها
    یك دریچه به صفا را وا كنم
    كاش میشد در نهایت راه عشق
    آن گل گم گشته را پیدا كنم

  7. Top | #47
    SarGol
    كوچ نا بهنگام
    بعد تو تمام شاپرک ها رفتند
    از خواب نسیم قاصدک ها رفتند
    بعد تو تمام نغمه های ‌آبی
    از شهر قشنگ نی لبک ها رفتند

  8. Top | #48
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند ماجرای یک عشق
    ماجرای یک عشق
    به روی گونه تابیدی و رفتی
    مرا با عشق سنجیدی و رفتی
    تمام هستی ام نیلوفری بود
    تو هستی مرا چیدی و رفتی
    کنار اتظارت تا سحر گاه
    شبی همپای پیچک ها نشستم
    تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
    شبی از عشق تو با پونه گفتم
    دل او هم برای قصه ام سوخت
    غم انگیزست توشیداییم را
    به چشم خویش فهمیدی و رفتی
    چه باید کرد این هم سرنوشتی ست
    ولی دل رابه چشمت هدیه کردم
    سر راهت که می
    رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی
    صدایت کردم از ژرفای یک یاس
    به لحن آب نمناک باران
    نمی دانم شنیدی برنگشتی
    و یا این بار نشنیدی و رفتی
    نسیم از جاده های دور آمد
    نگاهش کردم و چیزی به من نگفت
    توو هم در انتظار یک بهانه
    از این رفتار رنجیدی و رفتی
    عجب
    دریای غمناکی ست این عشق
    ببین با سرنوشت من چها کرد
    تو هم این رنجش خاکستری را
    میان یاد پیچیدی و رفتی
    تمام غصه هایم مقل باران
    فضای خاطرم را شستشو داد
    و تو به احترام این تلاطم
    فقط یک لحظه باریدی و رفت ی
    دلم پرسید از پروانه یک شب
    چرا عاشق شدی در عجیبی ست
    و یادم هست تو یک بار این را
    ز یک دیوانه پزسیدی و رفتی
    تو را به جان گل سوگند دادم
    فقط یک شب نیازم را ببینی
    ولی در پاسخ این خواهش من
    تو مثل غنچه خندید و رفتی
    دلم گلدان شب بو های رویا ست
    پر است از اطلسی های نگاهت
    تو مثل یک گل سرخ وفادار
    کنار خانه
    روییدی و رفتی
    تمام بغض هایم مثل یک رنج
    شکست و قصه ام در کوچه پیچید
    ولی تو از صدای این شکستن
    به جای غصه ترسیدی و رفتی
    غروب کوچه های بی قراری
    حضور روشنی را از تو می خواست
    تو یک آن آمدی این روشنی را
    بروی کوچه پاشیدی و رفتی
    کنار من نشتی تا سپیده
    ولی چشمان تو جای دگر بود
    و من می دانم آن شب تا سحرگاه
    نگارن را پرستیدی و رفتی
    نمی دانم چه می گویند گل ها
    خدا می داند و نیلوفر و عشق
    به من گفتند گل ها تا همیشه
    تو از این شهر کوچیدی و رفتی
    جنون در امتداد کوچه عشق
    مرا تا آسمان با خودش برد
    و تو در آخرین بن
    بست این راه
    مرا دیوانه نامیدی و رفتی
    شبی گفتی نداری دوست من را
    نمی دانی که من ن شب چه کردم
    خوشا بر حال آن چشمی که آن را
    به زیبایی پسندیدی و رفتی
    هوای آسمان دیده ابریست
    پر از تنهایی نمناک هجرت
    تو تا بیراهه های بی قراری
    دل من را کشانیدی و رفتی
    پریشان کردی و شیدا نمودی
    تمام جاده های شعر من را
    رها کردی شکستی خرد گشتم
    تو پایان مرا دیدی و رفتی

  9. Top | #49
    SarGol
    مشرق عشق
    در مشرق عشق دشت خورشید تویی
    در باغ نگاه یاس امید تویی
    در بین هزار پونه آن کس که مرا
    چون روح نسیم زود فهمید تویی

  10. Top | #50
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند معنی پاک ایثار
    معنی پاک ایثار
    باز کردی کتاب محبت
    با تمام دلت روبرویم
    یاد دادی به من اولین بار
    هجی واژه ها را بگویم
    حاصل ضرب احساس در عشق
    معنی واژه
    آشنایی
    پایتخت گلستان احساس
    آسمانی شدن بی ریایی
    تخته سرخ رنگ کلاست
    قلب هر غنچه منتظر بود
    از دل دفتر چشمهایت
    عطر دریا شدن منتشر بود
    در میان کتاب نگاهت
    صفحه عاطفه می درخشید
    مرز ما مرمری از صفا بود
    عشق تو در دل مرز پیچید
    نم نم اشک هر غنچه
    سرخ
    با نگاه ترت پونه می شد
    قصه نیلی چشم هایت
    در دلم آسمان گونه می شد
    قلب پاکت چو امواج دریا
    با دلم پاک ویکرنگ میشد
    زنگ تفریح می رفتی و باز
    دل برای تو دلتنگ می شد
    یک قدم مانده به شهر گل ها
    هر چه غم داشتی می تکانی
    در کلاست همه سبز سبزند
    قلب تو ساده و ارغوانی
    روح هر تشنه ای عاشفانه
    از دل پاک تو آب می خورد
    قلب من هدیه ای بود ناچیز
    روی آرامشت تاب می خورد
    تو طلوع سحرگاه عشقی
    چشم های ترا می شناسم
    روح ترا پیوند دل هاست
    من صفای ترا می شناسم
    قلب تو راز پیوند دل هاست
    من صفای ترا می
    شناسم
    قلب تو پایتخت شکفتن
    دفترت وسعت آسمان هاست
    جوهر آبی خط پاکت
    عاشقانه ترین رنگ دریاست
    مثل دست صدف پاک و آبی ست
    شهر رویا یی چشم هایت
    کاش قلب پر از اشتیاقم
    می شد از عشق رزوی فدایت
    روح خود را سپردی به گل ها
    معنی پاک ایثار کردن
    رمز آرامش من
    درین ست
    قلب راز تو سرشار کردن

صفحه 5 از 7 نخستنخست ... 34567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن