صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 4567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 51 به 60 از 62

موضوع: کتاب پروانه‌ات خواهم ماند مریم‌حید ر زاده

  1. Top | #51
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند می توان
    می توان
    می توان در کوچه های زندگی
    پاسخ لبخند را با یاس داد
    می توان جای غروب عشق را
    به طوع ساده احساس داد
    می توان در خلوت شبهای راز
    فکر
    رسم آبی پرواز بود
    می توان با حرفی از جنس بلور
    شوق را به هر دلی دعوت نمود
    می توان در آرزوی کودکی
    با حضور یک عروسک سهم داشت
    می توان گاهی به رسم یاد بود
    در دلی یک شاخه نیلوفر گذاشت
    می توان از شهر شب بو ها گذشت
    عابر پس کوچه های نور بود
    می توان همسایه
    مهتاب شد
    فکر زخم غنچه ای رنجور بود
    می توان با لطف دست پنجره
    مهربان گنجشکها را دانه داد
    می توان وقتی خزان از ره رسید
    یک کبوتر را به کنجی لانه داد
    می توان در قلب های بی فروغ
    لحظه ای برقی زد و خورشید شد
    می توان در غربت داغ کویر
    آن ابری که می بارید شد

  2. Top | #52
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند می شود
    می شود
    می شود رنگ نگاه یاس را
    با نگاه آبیت پیوند داد
    شود در باغ همپای نسیم
    یه شقایق یک سبد لبخند داد
    می شود با بال سرخ عاطفه
    تا
    فراسوی افق پرواز کرد
    می شود با یاری حسی لطیف
    عشق را با یک تپش آغاز کرد
    می شود در بیکران آسمان
    شعر سرخ یک شقایق را سرود
    می شود در مرز یک آِفتگی
    جان فدای غنچه ای تنها نمود
    می شود در مرز یک آشفتگی
    جان فدای غنچه ای تنها نمود
    می شود با دستی از جنس
    بهار
    تک تک پروانه ها را تاب داد
    می شود با جرعه ای از اشک شوق
    باغ سرخ لاله ها را آب داد
    می شود با یک نگاه ماندگار
    از طلوع شهر رویا شعر گفت
    می شود گلهای دل را آب داد
    می شود تا آبی دریا شکفت
    می شود در جاده های آرزو
    مثل بید پاک و مجنون تاب خورد
    میشود
    قویی غریب و تشنه بود
    از لب دریاچه دل آب خورد
    میشود از شهر پاک پنجره
    سوی حسی ماندنی پرواز کرد
    می شود همبازی پروانه شد
    برگهای لادنی را ناز کرد
    می شود یک شاخه گل را هدیه داد
    می شود با خنده ای پایان گرفت
    می شود یک لکه ابر پاک بود
    می شود آبی شد و باران گرفت
    پس بیا دنیای پاک قلب را
    جایگاه رویش گل ها کنیم
    با نگاهی روح را رنگی زنیم
    با تبسم خانه را زیبا کنیم
    معنی این حرف ها یعنی بیا
    از تمام کینه ها عاری شویم
    زخم یک پروانه را درمان کنیم
    در کویر سینه ای جاری شویم

  3. Top | #53
    SarGol
    ه ای برا ی خواب
    بخواب ای دختر آرام
    مهتاب
    ببین گلهای میخک خسته هستند
    تمام اشک هایم تا بخوابی
    میان مخمل چشم شکستند
    بخواب ای پونه باغ
    شکفتن
    گل اندوه امشب زرد زردست
    هوا را زرد کرده عطر پاییز
    فضای پاک ایوان سرد سردست
    بخواب ای غنچه بی تاب احساس
    فضای شهر شب بو ها طلایی ست
    بهار سبز عاشقها خزانست
    خزان بی قراران بی وفایی ست
    بخواب ای مرغ نا آرام دریا
    گل آرامشم تنهای تنهاست
    اگر امشب ز بی تابی نخوابی
    دلم تا صبح در چنگال غم هاست
    بخواب ای شبنم نیلوفر دل
    دو چشمان تو رنگ موج دریاست
    میان کوچه های زندگانی
    گل شادی فقط در باغ رویاست
    بخواب ای هدیه ناز سپیده
    که دنیا یک گذرگاه عجیب است
    همیشه نغمه مرغان عاشق
    پر از یک حس نمناک و
    غریب است
    بخواب ای برگ تبدار شقایق
    بدان عاشق همیشه ارغوانی ست
    همین حالا کنار بستری سرد
    دلی در آرزوی مهربانی ست
    بخواب ای لذت سرشار پرواز
    فضای قلب شب بو ها بهاری است
    پرستو هم نمی ماند به بک شهر
    همیشه هجرتش از بی قراری است
    بخواب ای بوته ناز گل سرخ
    تمام شاخه ها از غم خمیدند
    تمام کودکان در خواب نوشین
    به اوج آرزوهاشان رسیدند
    بخواب ای یادگار شهر رویا
    که اشکم گونه ها را سرخ و تر کرد
    شبی مثل همین شب توی پایزز
    دلم به غربت یاسی سفر کرد
    بخواب ای راز سبز آرزویم
    علاج درد پیچک ها رهایی ست
    اگر دیدی
    گلی می لرزد از اشک
    بدان اندوهش از رنج جدایی است
    بخواب ای آشنا با خلوت شب
    دلم در آرزویش تنگ تنگ است
    نمی دانی که او وقتی بیاید
    بلور اشکهایم چه قشنگ است
    بخواب ای آفتاب بی غروبم
    شب تنهایی دل ها درازست
    دعایت می کنم هر شب همین وقت
    که درهای دعا تا صبح
    بازست

  4. Top | #54
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند و بعد از رفتنت
    و بعد از رفتنت
    شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای
    نیلوفر صدا کردم
    تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
    پس
    ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
    تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
    و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
    دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
    و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
    تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
    همین
    بود آخرین حرفت
    و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
    حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
    نمی دانم که چرا رفتی
    نمی دانم چرا شاید خطا کردم
    و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
    دانم کجا تا کی برای چه
    ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه
    معصومانه می بارید
    و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
    و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
    و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
    تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
    و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
    و بعد از رفتنت انگار
    کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد
    رفت
    کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
    کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
    و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد
    هنوز آشفته چشمان زیبای توام
    برگرد
    ببین که سرنوشت انتظار من
    چه خواهد شد
    و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
    کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
    تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
    و من در حالتی ما بین اشک و حسرتو تردید
    کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
    و من در اوج پاییزی ترین ویرانی
    یک دل
    میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
    نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
    برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

  5. Top | #55
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند يک تمناي بلند
    يک تمناي بلند
    بیا برای پرستو ز مهر دانه بپاشیم
    بیا پناه کبوتر طیبی چلچله باشیم
    بیا که درد عطش را ز چشم غنچه بشوییم
    برای موج پریشان ز عشق قصه
    بگوییم
    بیا که دعوت گل را به باغ دل بپذیریم
    بیا ز هجرت مرغان خسته در س بگیریم
    بیا ز دفتر پروانه شعر شمع بخوانیم
    بیا به خاطر گل ها همیشه تاتزه بمانیم
    بیا که کشتی دل را به موج مهر سپاریم
    بروی دفتر دل ها رز امید بکاریم
    بیا زلال بمانیم مثل برکه و باران
    و حرمتی
    بگذاریم به صداقت یاران
    بیا حوالی یک گل ز عشق خانه بسازیم
    برای غربت گنجشک آشیانه بسازیم
    بیا سپیده که آمد صدا کنیم خدا را
    و تا افق برسانیم دست سبز دعا را

  6. Top | #56
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند يک سبد آرزوي کال
    يک سبد آرزوي کال
    كاشكه یه روز با همدیگه سوار قایق
    می شدیم
    دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم
    كاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
    گلای سرخ دلمون كاش بوی دریا می گرفت
    كاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
    باد كه تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم
    كاش كه یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت
    برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
    با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم
    به شهر بی ستاره ها به
    آرومی سر می زدیم
    شب كه می شد امانت فرشته ها رو می دادیم
    مامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم
    كاشكه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم
    خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم
    كاشكه می شد نیمه شب با همدیگه دعا كنیم
    خدای آسمونا رو با یك زبون صدا كنیم
    بگیم خدای
    مهربون ما رو ز هم جدا نكن
    هرگز به عشق دیگری ما رو مبتلا نكن
    كاش مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود
    كه عكس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
    كاش اومجا هیچ كسی نبود
    یه وقتی با تو دوست بشه
    تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
    كاشكه به جز من هیچ كسی این قدر زیاد
    دوست نداشت
    یا كه دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
    كاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
    شك ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
    كاش تو ضریح عشق تو یه روز كبوتر می شدم
    یه بار نگاه می كردی و اون موقع پر پر می شدم
    كاش گره دستامونو این سرنوشت وا نمی كرد
    كاش هیچ
    كدوم از ما دو تا هیچ دوستی پیدا نمی كرد
    كاش كه می شد جدایی رو یه جایی پنهون بكنیم
    خارای زرد غصه رو از ریشه ویرون بكنیم
    كاش كه با هم یه جا بریم كه آدماش آبی باشن
    شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابی باشن
    كاشكه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن
    تو قایق آرزوها یه روز
    مارو جا بذارن
    اون وقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم
    بسوی شهر آرزو بریم و پارو بزنیم
    بریم یه جا كه آدماش بر سر هم داد نزنن
    به خاطر یه بادبادك بچه ها فریاد نزنن
    بریم یه جا كه دلها رو با یك اشاره نشكنن
    بچه ها توی بازیشون به قمریا سنگ نزنن
    جایی كه ما باید بریم
    پشت در زندگیه
    عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگیه
    چشمامونو می بندیم و با هم دیگه می ریم سفر
    یادت باشه اینجا هوا غرق یه دلواپسیه
    اما از اینجا كه بریم فقط گل اطلسیه
    ترو خدا منو بدون شریك شادی و غمت
    مثل همیشه عاشقت مثل گذشته مریمت

  7. Top | #57
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند پاییز و بچه ها
    پاییز و بچه ها
    مهر آمد و دوباره گلستان سبز عشق
    با عطر یاد و خاطره هایش چعه دیدنی ست
    آهنگ پاک زمزمه غنچه های ناز
    از لابه لای وسعت سبزش شنیدنی ست
    مهر آمد و تبسمی از جنس نو بهار
    روی لبان پاک و لطیف بنفشه هاست
    گلبوته های شادی و شور و نشاط و عشق
    دسته گلی ست آبی و در دست بچه هاست
    مهر آمد و طلوع نجیب و بهاریش
    در جای جای دفتر دل سبز و ماندنی ست
    شعر بلند خاطره های بهار شوق
    در روزهای آبی و بی کینه خواندنی
    ست
    مهر آمد و نوید شکفتن و یک حضور
    دل ها همه به پاکی برگ شقایق ست
    می گفت باغبان که بدانید قدر آن
    چون بهترین و سبزترین دقایق ست
    در گلستان سبز پر از عطر یاس عشق
    آینه های عشق و صفا رو بروی ماست
    مهر آمد و درین تپش قلب زندگی
    پرواز تا شکفته شدن آرزوی
    ماست

  8. Top | #58
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند پرسش
    پرسش
    كنار آشنایی تو آشیانه می كنم
    فضای آِیانه را پر از ترانه می كنم
    كسی سوال می كند به خاطر چه زنده ای
    و من برای زندگی ترا بهانه می كنم

  9. Top | #59
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند پیمان سبز
    پیمان سبز
    آن روز در نگاه تو و خنده بهار
    می شد به منتهای شکفتن اشاره کرد
    می شد میان چشمک یاس و نسیم صبح
    ل را فدای چشم نجیب ستاره کرد
    هر صبح
    با صدای تو بیدار می شوم
    در قلب من همیشه می آید صدای تو
    هر چه نگاه عاطفه و اشک شبنم ست
    با قطره های ساکت باران فدای تو
    ای انتظار خسته گل های رازقی
    تو یادگار میخک و یاس و شقایق ی
    تو بردی از میان سکوتم دل مرا
    تو معنی سرودن پاک حقایقی
    تو جاده رسیدن
    قلبی به آسمان
    من بی تو ذره ذره بدان آب می شوم
    تا سرزمین سبز تجسم می آیم و
    در بین راه عاشق مهتاب می شوم
    تو با وفاترین افق دور مبهمی
    یادت کنار ساحل دل تاب می خورد
    هر قوی تشنه ای که ترک می خورد دلش
    از برکه لطیف دلت آب می خورد
    نقاشی تمام افقهای عالمی
    نقاشی ام بدون تو بی رنگ می شود
    در شعر من همیشه تو معنای بودنی
    قلب غزل برای تو دلتنگ می شود
    تو قصه مهاجرت غم ز شهر عشق
    تو ماندنی ترین گل خوشبوی میخکی
    تنها تو بال عاطفه را ناز ی کنی
    تو مهربان ترین گل زیبای پیچکی
    تب می کند بدون تو احساس پاک عشق
    جز تو چه کس
    نگاه مرا ناز میکند
    جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
    جز تو چه کس کنار دلم می نشیند و
    روح مرا روانه پرواز میکند
    هر وقت شهر پنجره ها باز میشود
    من ابتدای نام ترا گوش می کنم
    وقتی به عشق می رسم از لذت نگاه
    غم را به حرمت تو فراموش میکنم
    آن لادنی که کاشته ای در
    دلم هنوز
    گاهی دلش برای دلت شور می زند
    پروانه ای ز باغ تبسم می آید و
    دل را به سوی شمع پر از نور می زند
    احساس من همیشه پر از قطره های عشق
    قلبم بدون نام تو دلگیر می شود
    هر صبح نغمه های من و قلب عاشقم
    بر برگ های عاطفه تکثیر می شود
    تو بهترین حکایت گل های نرگسی
    با چشم تو نگاه پر از یاس می شود
    در لا به لای عاطفه های نوازشت
    عطر نجیب خاطره احساس می شود
    تا آخرین نگاه به یاد توام بدان
    دل هر چه می کند همه آن برای تو
    قلب مرا که برده ای و رفته ام ز دست
    قلب تمام عشق پرستان فدای تو

  10. Top | #60
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند چرا
    چرا
    چرا بلبل همیشه نغمه خوان است
    چرا بر برگ شبنم می نشیند
    چرا آلاله های باغ سرخند
    چرا بر روی گل غم می نشیند
    چرا باران همیشه قطره قطره
    ست
    چرا در خانه ها دریا نداریم
    چرا در باغچه یا توی گلدان
    گلی یا برگی از رویا نداریم
    چرا پروانه ها معنای عشقند
    چرا جغدان همیشه اشکبارند
    چرا مردم همانند کبوتر
    درون خانه ها جغدی ندارند
    چرا در هر کتابی آسمان ها
    همیشه آبی و خوشرنگ هستند
    چرا هیچ
    آسمانی رنگ غم نیست
    چرا مردم خدا را می پرستند
    چرا ما عاشق باد صباییم
    چرا یک بار با طوفان نباشیم
    چرا در هر زمان در فکر دریا
    چرا یکبار با باران نباشیم
    چرا گلزار ها شاداب و سبزند
    چرا قلب بیابان لالهگون است
    چرا دستان برکه پاک و نیلی است
    چرا چشم شقایق
    رنگ خونست
    چرا لبهای مردم نیمه خشک است
    چرا لبخند در آن جا ندارد
    چرا توی قفس هامان قناری ست
    چرا هیچ آدمی درنا ندارد
    چرا بالا تر از احساس عشقست
    چرا تصویر از آینه پیداست
    چرا نیلوفران پیک بهارند
    چرا احساس در دل ها شکوفاست
    اگر چه این بیان آرزو بود
    ولی آخر چرا زیبا نباشیم
    چرا یک بار چون بال پرستو
    چرا یک بار چون دریا نباشیم

صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 4567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن