دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی



تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد

قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی



باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری

وقتی همه دادند به هم دست تبانی



در چشم همه روی لبم خنده نشاندم

در حال فرو خوردن بغضی سرطانی



آیا شده از شدت دلتنگی و غصه

هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟



دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم

ای کاش خودت را سر قبرم برسانی



سیدتقی سیدی