دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت


زندگی بعد تو بر هیچ‌کس آسان نگرفت


چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند


شعله‌ای بود
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت


زندگی بعد تو بر هیچ‌کس آسان نگرفت


“من باشم و من باشم و من باشم و من “

نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن


نه یار جوان نه باده صاف کهن


خواهم که به خلوتکده ای از همه دور


“من باشم و من باشم و من باشم و من “