وقتی میگم جات خالیه
حس میکنی درد منو؟
غرور خط خورده ای تو
شکنجه سرد شبو؟
حس میکنی گاهی منم
دلم برا تو تنگ میشه؟
وقتی بهت میگم بمون
بازم دلت سنگ میشه؟
فاصله بین ما دوتا ...
به حد فرسنگ میشه؟
آخه دارم حس میکنم
دست تو تو دست منه
بهم نگو خیال نباف
یه دل هنوز تو این تنه
یه دل که پژمرده شده
به یاد تو باز میزنه
منتظره که باز بیای
میگه که باز در میزنه
چشمای خیسمو ببند
بزار که شب تموم بشه
نزار که باز خاطره ها
تو عمق شب حروم بشه
حس میکنم داری میای
آخه نگفتی که میری
هیچوقت نگفتی از منو
از خونمون تو دلگیری
ببین که خیسه چشم من
آخه چه جور دلت میاد
بهم نگاه کن باز بگو
چه رنگایی بهم میاد؟
کز میکنم کنج اتاق
لباس مشکی میپوشم
درگیر خودکشی شدم
ببین چه رنگی میپوشم
میگم شاید ستاره ای
تو آسمون اون بالاها
میون ابر پاره ای
زل میزنم به آسمون
آخه کدوم ستاره ای؟