میترسَم..
از نبودَنَت؛نداشتَنت؛کم بودَنت حتی!
من میترسَم از روزی که دست در دستِ دیگری زیرِ باران قدم بزنی...!!
و هوایَم را در سر نداشته باشی؛
میترسم از روزی که عادت به نبودَنَم کنی!
از روزی که چشمانت را نبندی و زیرِ لب نامم را زمزِمه نکنی :)
من از روزی میتَرسم که آرامِش را در چشمان و کلامِ دیگَری بیابی!
از تو چه پنهان! من میترسم روزی بیایَد که چشمانِ اشک آلودم دلَت را نلرزانَد و دیوانه ات نکند..!