به قدمت عشق سوگند
در گلوگاهِ من
درخت سیبی هست
که از آن
مردی را
بر دار کردهاند.
اگر دهان میگشایم
و روی میگردانی
بگردان
اما به قِدمَتِ عشق سوگند
که تباهیِ من
از مِی و افیون نیست.
اوست که در گلوگاهم
آویخته است و
میپوسد
آرام آرام…
به قدمت عشق سوگند
در گلوگاهِ من
درخت سیبی هست
که از آن
مردی را
بر دار کردهاند.
اگر دهان میگشایم
و روی میگردانی
بگردان
اما به قِدمَتِ عشق سوگند
که تباهیِ من
از مِی و افیون نیست.
اوست که در گلوگاهم
آویخته است و
میپوسد
آرام آرام…