اگر توانم باشد که یک دل را از شکستن باز دارم
به بیهودگی زندگی نخواهم کرد
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم
یا دردی را تسکین بخشم
یا انسانی تنها را یاری کنم
که دیگر بار بسوی شادی باز گردد
به عبث زندگی نخواهم کرد
![]()
اگر توانم باشد که یک دل را از شکستن باز دارم
به بیهودگی زندگی نخواهم کرد
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم
یا دردی را تسکین بخشم
یا انسانی تنها را یاری کنم
که دیگر بار بسوی شادی باز گردد
به عبث زندگی نخواهم کرد
![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
مهر آمد و پاييز ديگر
تاراج شورانگيز ديگرزنجيره ی آواز باران
لالايی يکريز ديگردر چرخه های عاصی باد
سودای رنگ آميز ديگرمن می ستيزم بی مدارا
در حلقه ی آويز ديگردر مرگ خود می بينم اکنون
توفان رستاخيز ديگربايد گزيدن شادمانه
راه دگر، شبديز ديگرشيرين ترک می خوانم آواز،
از سينه ی پرويز ديگرشمس دلم می تابد آری
از مشرق تبريز ديگر ..
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.