همچو پروانه جگر سوختهای میباید
که ز خاکستر ما بوی محبت شنود
هرکه سودای توداردچه غم ازهرکه جهانش
نگران توچه اندیشه وبیم ازدگرانش
به جفایی وقفایی نرودعاشق صادق
مژه برهم نزندگربزنی تیروسنانش
الهی
باصنع توهرمورچه رازی دارد
باشوق توهرسوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال نومیدمکن
آن را که به درگهت نیازی دارد