کیستی که من

این گونه

به اعتماد

نام ِ خود را

با تو می گویم …

کلید ِ خانه ام را

در دست ات می گذارم…


نان ِ شادی های ام را

با تو قسمت می کنم!
به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو

این چنین آرام …

به خواب می روم ؟

کیستی که من

این گونه به جد

در دیار ِ رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم ؟