« فوت کوزه گری »
در زمان قدیم کوزه گری بود که کاسه و کوزه درست می کرد. شاگردی داشت که هفده سال بود زیر دست استاد شاگردی می کرد. شاگرد بعد از این همه مدت یک روز نشست و با خود گفت: آخر تا کی من زیر دست و شاگرد باشم؟ خوب است من هم برای خودم دکانی همین نزدیکی ها باز کنم. مگر من چه چیز از استادم کم دارم؟
این فکر را کرد و نزد استاد رفته و از او خداحافظی کرد.
چند روزی که گذشت یک دکان باز کرد و بنا کرد کاسه و کوزه درست کردن و چند ماهی که گذشت کاسه ها و کوزه ها خشک شدند. آن ها را با رنگ لاجوردی خوب رنگ آمیزی کرد و آن چه زیر دست استاد یاد گرفته بود به کار بست.
مدتی که گذشت و خواست کوزه ها را بفروشد، دید رنگ ها خود به خود می ریزند و کسی از او کاسه و کوزه نمی خرد. هر چه فکر کرد عقلش به جایی نرسید و نفهمید که چرا رنگ ها می ریزند. به ناچار نزد استاد رفت و قصه را برای او نقل کرد و علاج کار را خواست.
استاد گفت: وقتی کاسه را درست کردی و خشک شد، غبار نازکی روی آن می نشیند که باید پیش از رنگ زدن، آن را فوت کنی تا غبار از بین برود.