غم گذشته ی من به خاطر از دست دادن دوست دوران کودکیم بود اما دیشب فهمیدم خیلی وقته از یادها رفتم... خیلی وقته برای همه مردم.. خیلی وقته هیچکس از من یادی نمیکنه... خیلی وفته دل شکسته ام برای کسی ارزشی نداره... دیشب همه ی امیدهام از دست رفت... من به خاطر برخورد آدمهای غریبه افسرده نشده بودم.. من به خاطر آشناهایی افسرده شدم که دیشب فهمیدم از هر غریبه ای برام غریبه تر بودن...
بغضم رو قورت میدمو با خنده ی ساختگی میگم: به به چه خانم معلم خوبی.... تو جون میدی واسه معلم شدن... آفلین آفلین مهربون جونی اگه همینجوری ادامه بدی معلم خوبی میشی
قطره اشکی از گوشه ی چشمام سرازیر میشه
مهربان با حرص میگه: مسخرم میکنی؟
میگم: من غلط بکنم مهربون خودم رو مسخره کنم
مهربان: فعلا که همچین غلطی کردی
با خنده میگم: کی؟ خودم که نفهمیدم
مهربان با تعجب میگه: ترنم واقعا خودتی؟
میخندم... یه خنده ی تلخ... قطره اشکه دیگه ای از گوشه چشمم سرازیر میشه ولی باز میخندمو با خنده میگم:نه بابا روحمه
میدونم این ترنم براش ناآشناهه... ولی میخوام عوض بشم
مهربان: ترنم مطمئنی چیزی به سرت نخورده؟
-راستش نه زیاد
میخوام بشم همون ترنم گذشته ها با این تفاوت که با همه ی آدمای آشنای زندگیم غریبه بشم... آره میخوام با همه غریبه باشم...
مهربان: خیلی مسخره ای
دستمو به سمت صورتم میبرم... اشکامو پاک میکنمو با همون لحن شادم میگم: لازم به گفتن نبود میدونستم
از این به بعد دیگه غصه ی هیچکس رو نمیخورم... نه مونا که تا دیروز مادرم بود... نه بابا که تا دنیای من بود... نه سروش که تا دیروز عشقم بود... یه چیزی ته دلم میگه یعنی دیگه نیست.... جوابی برای این حرفم ندارم
مهربان با لحن بامزه ای میگه: اگه میدونستم اینقدر بچه ی بدی هستی محال بود باهات دوست بشم
-خوبه الان داشتی ازم تعریف میکردی
مهربان: ذات واقعیتو نشناخته بودم
-یعنی حالا دیگه کاملا شناخته شده ام؟
مهربان: بله.... چه جورم
با شیطنت میگم: یه جور بله میگی انگار بله ی سر سفره ی عقد داری میگی
مهربان با حرص میگه: ترنــــــــم
-جونـــــــم
تصمیمم رو گرفتم... یه تصمیم قطعی من اینبار دنیام رو متفاوت از گذشته میسازم... مطمئنم که موفق میشم.. مطمئنم
مهربان: نه مثله اینکه واقعا یه چیزت شده
زمزمه وار میگم آره خیلی وقته
مهربان: چیزی گفتی؟
-آره مهربونی خودم... گفتم نظرت چیه امروز باهم بیرون بریم؟
مهربان انگار که چیزی یادش بیاد میگه: وای ترنم... مگه قرار نبود امروز خونه ام بیای... به جای بیرون بریم خونه من... حاضری؟
با لبخند میگم: پ نه پ غایبم
مهربان: ترنم
با خنده میگم: با جنس لطیفی مثله من باید با ملایمت حرف زد... چرا اینقدر خشن باهام برخورد میکنی... نمیگی شبا کابوس میبینم
مهربان: ترنم بی شوخی میای؟
با مهربونی میگم:چرا که نه... تازه کلی هم بهمون خوش میگذره