مادر ؛ زیباترین شعر خدا
لابلاى بى مبالاتى هاى بشر
گاهى موجودى قربانى فراموشى ميشود كه
ايثار را واژه به واژه سرود تا "فرزند" معنا شود
همين حوالى زندگى ،
كنج اتاقى كه بوى تنهايى اش را مديون همان فرزند است،
خيره به پنجره ايى كه گلدان شمعدانى اش
حتى در موسم بهار ديگر گل نميدهد،
مادرى نشسته است با روسرى گلدار...
مادرى كه چروكهاى دستانش
بوى شرافت ميدهد.
نگاه منتظر و نجيبش
منتظر فرزندى ست كه لابلاى اهن و تكنولوژى و فراموشى له شده است.
حوالى اين شهر
حوالى امروز
مادرى چشم به راه انسانيت است...
كفش هايت را بپوش
شادى ات را بردار
به زيارتش برو
او تنها يادگار خداوند در زمين است....
پویا مجیدی