از آن روزی که اینترنت خریدم
محبّت از زنم دیگر ندیدم

هزاران حرف نامربوط گاهی
از این همسایه هایم می شنیدم

گرفتار بلایی خانمانسوز
شدم از روز اوّل تا به امروز

نه شبها روی میزم شام دارم
نه از دستش دلی آرام دارم

مرتّب می خورد قطاب و پشمک
شده تفریحش ارسال پیامک

زنم با دوستانش می کند چت
عوض هم می کند روز ی دو تا خط

دریغ از اعتنا بر کار منزل
بلا بر جان مردم گشته نازل

همه داریم درد جانگدازی
به دل از دست دنیای مجازی

خدایا کی قدیما این چنین بود
دل ما کی تنوری آتشین بود؟

همه دلشاد و فکر شب نشینی
دعامان "خیرازعمرت ببینی"

عجب اسب چموشی داشت بابا
کجا ماشین و گوشی داشت بابا؟

ولی حالا گرفتار عذابیم
همه دلواپس و در اضطرابیم

الهی درد مردان را دوا کن
زنان را زود از اینترنت جدا کن