تا دير نشده بگو دوستت دارم!
واقعيت تلخ و تكاندهنده اين است كه ما هرگز نميدانيم چه وقت همه چيز تغيير ميكند، فرصتها چه زماني در خانه ما را ميزنند، آيا لحظهاي كه هماكنون از دست ميدهيم فرصت بزرگ زندگي نبوده و... تمام چيزهايي كه به ما هديه شده، روزي از ما پس گرفته خواهد شد و ما هرگز اين راز بزرگ را كشف نخواهيم كرد كه فرصت بعدي دور است يا نزديك.
حدود يك دهه پيش، كارگر يكي از معادن، در راه بازگشت به خانه تصادف كرد و جان خود را از دست داد. در مراسم تدفين و خاكسپاري او عده زيادي شركت كردند. اعضاي خانواده، دوستان، آشنايان، همكاران، حتي مديران و... همه از اخلاق خوب و رفتار پسنديده آن مرد سخن ميگفتند. يكي ميگفت: «واقعاً انساني دوستداشتني بود. »ديگري حرف او را تأييد ميكرد و ادامه ميداد «ما همه عاشق او بوديم» «آدم فوقالعادهاي بود» هر كس چيزي ميگفت كه اشك آدم را در ميآورد. اما از اين متعجب بودم كه چرا ما آدمها پيش از دست دادن يك عزيز زبان باز نميكنيم و به او نميگوييم «دوستت دارم» يا هرگز به خاطر بودنش از او تشكر و قدرداني نميكنيم.
آن حادثه، زنگ هشداري شد براي من و شايد براي خيلي از آدمهاي اطرافم و درس بزرگي گرفتيم. به من آموخت تا دير نشده با ديگران حرف بزنم و از احساسم به آنها بگويم، با خودم هم حرف بزنم. گاهي با خودم خلوت كنم و به خودم بگويم چقدر خودم را دوست دارم و چه انسان مهم و باارزشي هستم! از عقايد و نگرشم با خودم حرف بزنم، از روياها و آرزوهايم بگويم و خلاصه، هر چيزي را كه دلم ميخواهد، نزد خودم اعتراف كنم. واقعيت تلخ و تكاندهنده اين است كه ما هرگز نميدانيم چه وقت همه چيز تغيير ميكند، فرصتها چه زماني در خانه ما را ميزنند، آيا لحظهاي كه هماكنون از دست ميدهيم فرصت بزرگ زندگي نبوده و... تمام چيزهايي كه به ما هديه شده، روزي از ما پس گرفته خواهد شد و ما هرگز اين راز بزرگ را كشف نخواهيم كرد كه فرصت بعدي دور است يا نزديك.
اجازه ندهيم اين واقعيتهاي به ظاهر تلخ و گزنده ما را افسرده كنند. بگذاريم حقايق زندگي ما را به خودمان بياورد تا از اين به بعد، فرصتها را از دست ندهيم.