تو زمن بی خبری , من ز تو ویران شده ام
در پی بوی خوشت گلشن و ریحان شده ام
از پس رفتن تو با دل جان داده به راه
پای بند تو و عهد تو و پیمان شده ام
غافل از جور غمی همدم تنهایی دل
من سرگشته ز تو عالم ایمان شده ام
خبرت هست که هر جا ،ره تو می جویم؟
عاقبت در گرو و خادم دیوان شده ام
بی تو صیاد نشد دام خوشش طعمه ی ما
که به قهرتو همی مرده و بی جان شده ام
خبرش آمده فریاد دلم بهر تو بود؟
من که با مهر تو پا بسته به نیکان شده ام.