دروغ
در شبی از شبهای غم انگیز و بارانی پائیز ،
او رفت ، او رفت و انگار دیگر باز نمی اید،
او رفت و مرا در جایم خشگاند،
او رفت ونگاه خسته وتنهایم همچنان به دنبالش ،
او رفت و اشک چشمانم را ندید،
او رفت و لرزش دستانم را ندید ،
او رفت و حتی صدای شکستن قلبم را نشنید،
افسوس که او رفت و مرا در نیمه راه تنها رهایم کرد
و افسوس وافسوس که او به گفته هایش وفا
نکرد و رفت ۰۰۰
دنیا این است و این حقیقت عشق است ،
عشق یعنی سراپا دروغ و دروغ ،
عشق یعنی پیمان شکستن و خلف وعده ،
او رفت ، ولی در تمامی لحظات صدای نفشس
رامی توان شنید و نبودش را با تمــــــــــــــام
روح احساس کرد۰۰۰