!!yalda!! (12-16-2017)
من هوا را بی نفسهای "تو"
حاشا می کنم
تار و پود عشق را
در "تو" تماشا می کنم
بیقراری دل من
خنده ی شیرین "تو"....
بیستون سهل است
من فرهاد رسوا می کنم
با تو کفشهایم در دست،
پا برهنه!
با وضوی عاشقی خواهم آمد!
دستهایت را به من بده،
تو که باشی،
تمام آغوشم اشیانه ی توست.
ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
که بامداد عنایت خجسته باد مرا
به یاد آر دلا تا چه خواب دیدی دوش
که بامداد سعادت دری گشاد مرا
اسیر بوسہ اے
هستم ڪه از رویت طلب دارم
تمام بوسہ هایــم
را نبوسیده به لب دارم
طبیبے
ناخوش احوالم حبیبم گشتہ بیمارم
به شوق عافیت
عمرے در این وادے مطب دارم
در قمــــار عــشق تو
با تک دلم، بد باختم
بیخبر بودے ولی
با رفتن تو، ساختم
یادگارے از تو یک دل
بود و یک دلواپسے
کندمش از سینه
و در پاے جان انداختم...
غروب و ساحل و تنها منم که تنهایم
هجوم غصه و غم ها که غرق غمهایم
هوای بی تو هوای سکوت شب زدگیست
نشسته ام لب دریا و مات دریایم
من همانم
که تو بایست کنارش باشی
من همانم
که تو بایست به یادش باشی
تو همان زمزمه ی قلب پر احساس منی
تو همان نبض و نوایِ دلِ بی تاب منی
من که هستم
تو کجایی که نگاهم بکنی؟
نفست گرم ،
اگر گاه دعایم بکنی
من که آغوش
خودم باز نمودم اما
تو کجایی که
مرا گاه صدایم بکنی؟