نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: اشعار وحشی بافقی

Threaded View

  1. Top | #2
    setare
    من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
    به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

    نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
    به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

    چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
    که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

    گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری
    شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

    چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری
    نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

    ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
    کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

  2. کاربر مقابل پست setare عزیز را پسندیده است:

    !!yalda!! (12-20-2017)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن