باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم ... از جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران ... اول به دام آرم تو را وآنگه گرفتارت شوم
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم ... از جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران ... اول به دام آرم تو را وآنگه گرفتارت شوم
ویرایش توسط setare : 12-20-2017 در ساعت 01:37 PM
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانیچون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردمتو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینمتا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکیمن چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوریدر دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازیمن سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دلداغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارمکام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟روی از من سر گردان شاید که نگردانی
اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهامخارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشقهمچون بنفشه سر به گریبان کشیدهام
چون خاک در هوای تو از پا فتادهامچون اشک در قفای تو با سر دویدهام
من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویشاز دیگران حدیث جوانی شنیدهام
از جام عافیت می نابی نخوردهاموز شاخ آرزو گل عیشی نچیدهام
موی سپید را فلکم رایگان نداداین رشته را به نقد جوانی خریدهام
ای سرو پای بسته به آزادگی منازآزاده من که از همه عالم بریدهام
گر میگریزم از نظر مردمان رهیعیبم مکن که آهوی مردمندیدهام
mohsen32 (12-31-2017)