گفتی از عشق بنویس... مینویسم از عشق ...میخواهم از تو بنویسم ... تویی که عزیز دلمی ...خون تو رگهای منی...اری ... میخواهم از تو بنویسماز عشق و صداقتت...از شیطانی هایت... از خنده هایت... از صدای دلنشین و نازنینتاز خودت ... از وجودت ... از زیبایی های کلامت...گفتی از عشق بنویس ... باز نوشتم ...گفتی از غم ننویس...حرفی ندارمانقدر دوستت دارم ...انقدر عاشقتم...که زندگی بی تو محاله ... عزیزم...ان قدر دوستت دارم ... که زندگی بی تو برام یه جاده ی کویریه ...یه قول بده پیش دلم یه وقت نری ... تنها بشم ... اسیر روزگار بشمبشم یه محمد تنها ...تو اوج انتظار تو یه وقتایی گم و گور بشم...دلم میخواد تا میتونم ... کنار تو ... به ارامش دل برسم ...اما میدونی عشق من ...گاهی اوقات دلم شور میزنه... از تنهای های روزگاراز حکمت های روزگار ... از دوری و درد انتظار...اما میدونی عشق من ... میخوام تا زنده ام ... دوست بدارم ... عاشقت باشمچون تو مقدسی برام...چون که عزیز دلمی..............من به خودم افتخار میکنم که اینجوری پای عشقم وایسادمخدایا همیشه پشت و پناه (...) باش