طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار راپارهای از میان ببر این شب انتظار را
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همانچشم به ره نشاندهام جان امیدوار را
هم تو مگر پیالهای، بخشی از آن می کهنور نه شراب دیگری نشکند این خمار را
شد ز تو زهر خوردنم مایهٔ رشک عالمیبسکه به ذوق میکشم این می ناگوار را
نیم شرر ز عشق بس تا ز زمین عافیتدود بر آسمان رسد خرمن اعتبار را
وحشی اگر تو عاشقی کو نفس تورا اثرهست نشانهای دگر سینهٔ داغدار را