از لحظه های ناب دیروز هرچه بگویم
کم است
اما
حال
می خواهم از
احوال امروزم بگویم:
ذره ذره سلولهای تنم
هنوز در شوک دیدار دیروزند
هنوز احساسِ لمس داغی پوستت بروزنه های وجودم
درحال فوران است
دیشب با همین احساس بی نظیر
باتو به رویا رفتم
توکنارم بودی
بااینکه فاصله داشتیم
گفته بودم هرچه بیشتر ببینمت
بیشتر دلتنگت میشوم
این خاصیت
عزیز بودنت است
بی هیچی بهانه ای
در ذهنم جاری شده ای
ای همه بهانه ام از تو….
روزاول یه نگاه ساده
دیگه هیچ وقت نذاشت چشام بخوابه
دیگه هیچ وقت توازیادم نرفتی
من شدم همون که بی صدا میباره
تو چیکار کردی باخاطرمن که شدی ستاره ی دل من
معجزه کردی توباقلب من
فکرنمیکردم که عاشق بشم
فکرنمیکردم برات بمیرم
یه روز بخوام دست تورو بگیرم