قاصدک غم دارم
غم آوارگی و دربه دری
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من
همه از خویش مرا میرانند
همه دیوانه و دیوانه ترم میخوانند
مادر من غم هاست
مهد و گهواره من ماتم هاست
قاصدک دریابم:
روح من عصیان زده و طوفانیست
آسمان نگهم بارانست
قاصدک غم دارم
غم به اندازه سنگینی عالم دارم
قاصدک غم دارم
غم من صحراهاست
افق تیره او ناپیداست
قاصدک دیگر از این پس
من و تنهایی
قاصدک حال گریزش دارم
می گریزم به جهان که در ان
پستی نیست
پستی و مستی و
برمستی نیست
میگریزم به جهان که مرا
ناپیداست
شاید ان نیز فقط یک
رویاست