نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: اشعار وحشی بافقی

  1. Top | #1
    setare

    اشعار وحشی بافقی

    آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
    اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

    شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
    گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

    کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
    وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

    رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
    جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

    وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
    گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

  2. 2 کاربر پست setare عزیز را پسندیده اند .

    !!yalda!! (12-20-2017),mohsen32 (12-19-2017)

  3. Top | #2
    setare
    من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
    به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

    نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
    به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

    چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
    که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

    گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری
    شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

    چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری
    نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

    ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
    کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

  4. کاربر مقابل پست setare عزیز را پسندیده است:

    !!yalda!! (12-20-2017)

  5. Top | #3
    setare
    طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را
    پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را

    شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
    چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را

    هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن
    ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را

    شد ز تو زهر خوردنم مایهٔ رشک عالمی
    بسکه به ذوق می‌کشم این می ناگوار را

    نیم شرر ز عشق بس تا ز زمین عافیت
    دود بر آسمان رسد خرمن اعتبار را

    وحشی اگر تو عاشقی کو نفس تورا اثر
    هست نشانه‌ای دگر سینهٔ داغدار را

  6. 2 کاربر پست setare عزیز را پسندیده اند .

    !!yalda!! (12-23-2017),mohsen32 (12-31-2017)

  7. Top | #4
    setare
    خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
    چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را

    عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
    حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را

    عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو
    قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را

    آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
    وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را

    نیمکش تغافلم کار تمام ناشده
    نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را

    وعدهٔ جلوه چون دهی قدوهٔ اهل صومعه
    در ره انتظار تو فوت کند نماز را

    وحشیم و جریده رو کعبهٔ عشق مقصدم
    بدرقه اشک و آه من قافلهٔ نیاز را

  8. کاربر مقابل پست setare عزیز را پسندیده است:

    mohsen32 (12-31-2017)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن