من شکوفایی گل های امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید:"
گرچه شب تاریک استدل قوی دارصبح نزدیک است
"دیده در آینه صبح تو را می بینداز گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بالتو گل سرخ منی
تو گل یاسمنیتو چنان شبنم پاک صبحی نه،
از آن پاکتریتو بهارینه،
بهاران از توستاز تو می گیرد وام
هر بهار این همه زیبایی راهوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تودر صبح سر از بالش خوابت برد
ارکاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن
سبزی چشم تو دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم
بازمزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبزدر من
این سبزی هذیان از توستزندگی از تو و مرگم
از توستسیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم راویرانه کنان می کاود
و در این راه تباهعاقبت هستی خود را دادم.