نیست مرا، جز تو دوا
ای جانا تو دوای دلِ و جان منی
نیست مرا، جز تو دوا
ای جانا تو دوای دلِ و جان منی
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
ای که دنیای مــنی
روح منی! جان مـنی
می شود یک قـدمـی
با من عاشق بـزنـی
زیر باران، دو نـــفـــر
در بغل هم چه شـود
تو بگی عاشــقتم
من بگم ای جانِ مــنـی
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-07-2018)
دلی یا دلبری،
یا جان و یا جانان، نمیدانم
همه هستی تویی
فیالجمله، این و آن نمیدانم
بجز تو
در همه عالم دگر دلبر نمیبینم
بجز تو در همه گیتی
دگر جانان نمیدانم
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)
بنشین به پای داشتنم
که میخواهم
روزهایی که نبودم را
یک جا دوستت بدارم
بنشین جانِ دلم
بنشین و گرم گرم مرا بنوش
تا از دهانِ دوست داشتنت
نیفتاده ام
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)
جانِ دل!
باور کن من هم دوست دارم
جمعهها آرامتر نفس بکشم
چای زعفران دم کنم
با چند دانه هِل
و با خیالی آسوده تکیه کنم
به دیوار خیالت!
فکر کنم، فکر کنم، فکر کنم
و لابهلای دریای دلتنگیهایم
ناگهان بیایی و بگویی:
هفتهی بدونِ منِ سختی بود جانم
جمعهمان بخیر
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
به تو که فکر میکنم، آرام میگیرم... متخصص حالِ خوبِ منی جانم
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند