دلبسته ترین شاعر روی زمینم
صدسال دگرهم بشود باتو همینم
لعنت به من وفاصله واین غم ممتد
ازعالم وآدم زده ام گوشه نشینم!
شد شغل دلم صبرو فقط صبرو فقط صبر
آخرببرد جاذبه ات شوکت دینم
جز دربدری قسمت من چیست ازاین عشق؟
اماچه کنم کاردل است اینکه چنینم!!
مانند زلیخا شده ای شهره ی این شهر
ای کاش مرایوسف افسانه ببینی
هرلحظه در آغوش غزل می خزم ازدرد
تاکی فقط ازدشت غزل خوشه بچینم!؟